سرود آفرینش

سرود آفرینش :
به دنبال کدامین قصه و افسانه می‌گردی
در این بیغوله رد پایی از یاران نمی‌یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی‌یابی
.
در دو روز عمر کوته سخت جانی کرده ام
با همه نامهربانان مهربانی کرده ام
همدلی هم آشیانی هم زبانی کرده ام
بعد از این بر چرخ بازیگر امیدم نیست نیست
آن سرانجامی که بخشاید نویدم نیست نیست
هدیه از ایام جز موی سپیدم نیست نیست
من نه هرگز شکوه‌ای از روزگاران کرده‌ام
نه شکایت از دورنگی‌های یاران کرده‌ام
گرچه شکوه بر زبانم می‌فشارد استخوانم
من که با این برگریزان روز و شب سرکرده‌ام
صد گل امید را در سینه پرپر کرده‌ام
دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم
پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی
هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی
مهربانی کیمیا شد مردمی دیریست مرده
سرفرازی را چه داند سر به زیری سرسپرده
می‌روم دل‌مردگی‌ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام ناهماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه‌ای موزون کنم
در دو روز عمر خود بسیار هرمان دیده‌ام
بس ملامتها کز این نامردمان بشنیده‌ام
سر دهد در گوش جانم موی همرنگ شبانم
من که عمر رفته بر خاکستر غم چیده‌ام
زین سبب گردی ز خاکستر به خود پاشیده‌ام
گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
گر بمانم یا نمانم بند‌ه پیر زمانم
دیدگاه ها (۹)

برای خواندن من شعر هم به گل ماندهنمانده عمری و دگر صدها سخن ...

اسلام//گروه "فقر،کودک کار"

دکترمحمدمصدق وظیفه حکومت

قابل توجه اختلاس گران عزیزنه. قابل توجه دزدان."فقر،کودک کارو...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط