من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود
#حسین_منزوی
#عکس_نوشته
دیدگاه ها (۷)

#عکس_نوشته

#عکس_نوشته

برخاستی و رفتی و در پشت سر تو...انگار نه انگار ... نگاهی نگر...

و عشق "قافیه" اش گرچه مشکل است اما؛خدا اگر که بخواهد “ردیف” ...

با آسمان مفاخره کردیم تا سحراو از ستاره دم زد و من از تو دم ...

تو شاید ًمن ولی از یاد تو غفلت نمی‌کردم برای دوستی با غیر تو...

من پر از نفرت بودم.. تو چشات قلبمو ا دم دوره کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط