عشق به توان چند
"عشق به توان چند؟ "
P4
ویو هانا
از آسانسور خارج شدم رفتم تا اتاق ۱۳۳۳پیدا کنم
۱۳۳۱...۱۳۳۲..۱۳۳۳ ایناها این جاست
کلیدو از جیبم بیرون آوردم و قفل درو باز کردم و بعد در زدم
جونگکوک؟ میتونم بیام تو؟
ولی جوابی ازش نگرفتم
درو باز کردمو وارد شدم دیدم رو تخت نشسته و داره دوباره با اون لبخند ترسناک نگاهم میکنه
صندلیو برداشتم و گذاشتم روبه روش و روش نشستم
همون طور که داشتم پرونده شو نگاه میکردم گفتم:
چرا اینجوری لبخند میزنی؟
ولی بازم جوابی نداد
خب بزار بهت بگم، تو تا هروقت که حالت بهتر شه اینجایی و مهمون مایی، ما با مهمونامون خیلی خوش رفتاریم، ما کاری میکنیم اونا بتونن دوباره خودشونو پیدا کنن
مگه نه؟
با لبخند ترسناکش لب زد
-اگه اونا بخوان یکی دیگه باشن چی
تو هیچوقت نمیتونی یکی دیگه باشی، اگرم از خودت بدت میاد باید بدونی تو توی ورژن خودت بی نظیری آدما باید خودشونو همونجور که هستن بپزیرن
-هه مسخرست
چی مسخرست؟
-این که یه انسان نمیتونه جاودانه باشه
اونش دست سرنوشته
-ازش متنفرم
از کی؟
-از سرنوشت
میدونی چیه؟
نگاهش که به زمین بودو به من داد
-چیه؟
منم ازش متنفرم، بشدت از سرنوشت متنفرم
-ازش متنفری چون که بی رحمه
نه.. سرنوشت میتونه در حین بی رحم بودن دل رحمم باشه.. راستش من فقط از سرنوشت خودم متنفرم همین
بغض اومد سراغم
سکوت کرده بود
مرسی برای حمایتاتون
لایک : 6
حمایت؟
P4
ویو هانا
از آسانسور خارج شدم رفتم تا اتاق ۱۳۳۳پیدا کنم
۱۳۳۱...۱۳۳۲..۱۳۳۳ ایناها این جاست
کلیدو از جیبم بیرون آوردم و قفل درو باز کردم و بعد در زدم
جونگکوک؟ میتونم بیام تو؟
ولی جوابی ازش نگرفتم
درو باز کردمو وارد شدم دیدم رو تخت نشسته و داره دوباره با اون لبخند ترسناک نگاهم میکنه
صندلیو برداشتم و گذاشتم روبه روش و روش نشستم
همون طور که داشتم پرونده شو نگاه میکردم گفتم:
چرا اینجوری لبخند میزنی؟
ولی بازم جوابی نداد
خب بزار بهت بگم، تو تا هروقت که حالت بهتر شه اینجایی و مهمون مایی، ما با مهمونامون خیلی خوش رفتاریم، ما کاری میکنیم اونا بتونن دوباره خودشونو پیدا کنن
مگه نه؟
با لبخند ترسناکش لب زد
-اگه اونا بخوان یکی دیگه باشن چی
تو هیچوقت نمیتونی یکی دیگه باشی، اگرم از خودت بدت میاد باید بدونی تو توی ورژن خودت بی نظیری آدما باید خودشونو همونجور که هستن بپزیرن
-هه مسخرست
چی مسخرست؟
-این که یه انسان نمیتونه جاودانه باشه
اونش دست سرنوشته
-ازش متنفرم
از کی؟
-از سرنوشت
میدونی چیه؟
نگاهش که به زمین بودو به من داد
-چیه؟
منم ازش متنفرم، بشدت از سرنوشت متنفرم
-ازش متنفری چون که بی رحمه
نه.. سرنوشت میتونه در حین بی رحم بودن دل رحمم باشه.. راستش من فقط از سرنوشت خودم متنفرم همین
بغض اومد سراغم
سکوت کرده بود
مرسی برای حمایتاتون
لایک : 6
حمایت؟
- ۳.۹k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط