گم شدم میان شلوغی های یک نفره

گم شدم میان شلوغی های یک نفره
خیابانهای یخ زده از تنهایی
آینه های خالی
خط پیشانی
پیراهن رنگ تنهایی 
خیالاتی
پر از وسوسه رسیدن
ساعت پنج بعدظهر
همان ایستگاه
همان صندلی
ولیعصری که ختم میشود به هنر تو
آخرین سیگاری که الان میچسبد
پر از بخار
پر از دود
«دست نوشته های ذهن یک دیوانه»
دیدگاه ها (۱)

کاش میشد پلی زد به سرزمین آغوش تو ... .شش سال تمام .... ‌بزر...

من از این صبح های تکراری بی تو بیزارم ... .

رفتم مصاحبه گفت خودت تعریف کنگفتم اسیر کوه و همسفر رودطرف گف...

دیوانه وار دنبال واژه میگردم تا تمام احساسم را وقتی نیستی بن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط