اشک حسرت پارت

#اشک حسرت #پارت ۱۲۴


سعید:
- دایی اومد تو شرکتی که قبلا کار می کردم گفت بیا خونم باهات حرف دارم منم رفتم ..گفت برم پیشش کار کنم و ...یه چک چند ملیاردی رو کرد که مادر بخاطر بابا کشیده بود گفت چک رو که مادرت نتونسته پاس کنه چون پولی نداشتین واسه همین از مادر کاغذ وتعهد گرفت که اگه پولشو نده...اونو شکایت می کنه و...
حمید : دایی این کارو کرد ؟ خدای من بعد تو هنوز کنارش کار میکنی
- حمید اجازه بده حرف بزنم
حمید عصبی گفت : بگو
- مادر که اون موقع حال درست حسابی نداشت گفتم همه چیزو بزن به اسم من ولی به شرطی که من واسه اون کار کنم
حمید : مگه کار تو چیه که دایی از چند ملیارد بگذره
- پوشوندن کاراش ولی ..ولی من تا اونجا که می تونستم حرفاشو نادیده گرفتم وکار خودم رو کردم
حمید: خوب ...اونوقت کار دایی چیه
- کلاه برداری دزدی هر چی فکر کنی سر از کاراش در نیاوردم ولی مدارک اصلی اون تو خونه اشه
حمید : خوب من نگرفتم یعنی می خوای لوش بدی
- حمید تو ستایش می شناختی ؟ از همکارای بابا ؟
حمید: آره وقتی من بودم بابا اخراجش کرد حق حقوقشم داد کارش ودرست نبود بابا واسه این ردش کرد واسه چی
- حمید گمونم این ستایش ودایی این بلاها رو سر ما آوردن حالا ستایش اومده اقرار کرده واسه جبران کارش دایی رو لو داده گفته ورشکستگی بابا یه جورایی به دایی ربط داره .
حمید : مگه می تونیم صابت کنیم ؟
- جوخ رو می شناسی بهترین وکیل شهر رقیب ضیایی
حمید : اسمشو شنیدم چطور
- گفتم وکیل کارامون بشه ولی حق حقوقش رو می خواد منم واسه اینکه دایی شک نکنه نمی تونم ماشینو یادخونه رو بفروشم ..
حمید : گرفتم داداش خونه ای من که هست حسابم هست
- حمید بخاطر خانوادمون بخاطر بابا
حمید : منه احمق باش بخاطر کی خونه وخانوادم رو ول کردم ...بخدا قسم اگه دایی این بلا رو سرخانوادمون آورده باشه با دستای خودم خفه اش می کنم هر چند که الانم داره مثله ..
- حمید دایی مریض نیست
حمید : چی ...وااای سعید وای دارم دیونه میشم بخدا
- فردا می ریم پیش وکیلمون یه مقدار از پولشو بهش میدی اونم اقدام می کنه واسه کارای قانونی که دایی رو گیر بندازه که ثابت کنه یه کلاهبرداره
حمید : اونوقت چطور راضی شدی دختر اون دیو بیاری تو خونه امون
- حمید پانیذ چیزی نمی دونه
حمید متعجب گفت : واقعا ؟
- آره حالا هم نمی دونم چه نقشه ای داره همه چیزشو زده به اسم پانیذ ...جالبه بدونی خونه ای قبلیمون رو دایی گرفته بود حالا زده به اسم من
حمید : دارایی خودمون رو داره بهت صدقه میده ...نامرد
حمید کارد می زدن خونش در نمیومد
حمید : حالا باید چیکار کنی
- عصر با پانیذ میرم از دایی اجازه بگیرم که پانیذ محرمم بشه وسوری تاریخ عقدعروسی رو بزاریم
دیدگاه ها (۱)

#اشک حسرت #پارت ۱۲۵سعید : - عصر با پانیذ میرم از دایی اجازه...

#اشک حسرت #پارت.۱۲۶سعید : پانیذ دسته گل رو گذاشت رو میز کنا...

#اشک حسرت #پارت ۱۲۳سعید : حمید : یک ساعته اومدیم داداش ماما...

#اشک حسرت #پارت ۱۲۲سعید : خدا رو شکر فردا جمعه بود ومی تونس...

عشق غیر منتظره پارت18

رمان بغلی من پارت ۴۵دیانا: خدا بزرگه خرا رو چه دیدی شاید قبو...

این یارو پیرمرد تو بازی با اون ریش خاص و "" کیپا "" سرش شمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط