تنفرتاعشق

#تنفر_تا_عشق
#پارت_8
#اد_جئون
لینا :فک کردم ازاین ب بعد باید از بچه هاتون مراقبت کنم هیف شد!
ات :یاااا میخاریی؟
لینا : ن والا ، بیا ناهار کفت کن
ات:عااا بریم مث سگ گشنمه
لینا:ارع بریم تا منو نخوردی
ات(از این نگاه ها که لینا هر لحظه ممکنه جر بخورع
لینا:اوکی باو چیزی نگفتم که
برای لینا چش غره رفتم و رفتیم پایین که پسرا دور میز نشسته بودن ،منم رفتم نشستم بدون اینکه حرفی بزنم شروع کردم ب غذا خوردن وسطای غدا بودیم که با دهن پر پرسیدم
ات:عام اون پسر دیشبیه اسمش چی بود؟
جونگ کوک بدون اینکه بم نگاه کنه گفت :دیه قرار نیس ببینیش چر میپرسی؟
ات:چون خشگل بود
حیمین :اسمش فیلیکس بود
ات:عا
ته:ات یجوری میگی خشگل انگار ما زشتیم!
کوک و جیمین :همینو بگو (زیر لب
ات:یااا منظورم این نبود ولی خب اونم خشگل بود
ته :عاا
ات :اومم
بعد ناهار پسرا رفت بالا و منم رفتم TVببینم مشغول فیلم دیدن بودم که یاد فیلم هایی که دان کردم و هانا افتادم حقیقتا دلم خیلی برای اون توله صگ تنگ شده بود بود و برا فیلم هامم زحمت کشیدم تا دانلودشون کنم پس تصمیم گرفتم برم سراغ ته
رفتم در اتاقش رو زدم که گفت بیا تو
وقتی رفتم تو رو تخت با بالا تنه لخت دراز کشیده بود و داشت با گوشیش ور میرفت
بدن جذابی داشت ولی خب سریع رفتم سراغ اصل مطلب
ات:ته جونمم(مظلوم
ته :ات باز چی میخای
ات:گوشیم!
سرش رو از گوشیش دراورد و با چشایی که داشت از حلقه بیرون میزد گفت چییی؟؟
ات:هیچی میخام بری ب جونگ کوک بگی گوشیم رو بهم بدع
ته :ات میدونی که این نمیشه
ات:چرا اونوقت
ته:چون سر جشن هنوز عصبانیه
ات باشع پس میرم سراغ ...
لایک20
دیدگاه ها (۶)

#سناریو°•○●~ وقتی بهشون میگی که ج.ن دیدی :~ نامجون: زده به م...

#سناریو°•○●~وقتی میای خونه میبینی دوتایی با بچه ت.ر زدن تو خ...

#تنفر_تا_عشق#پارت_7#اد_جئوندیگه هیچی حص نکردمو خاموشی..!که پ...

مهم

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط