صد فصل بهار آید و

صد فصل بهار آید و
بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و
من خانه نباشم
دیدگاه ها (۲)

کاش اون روزی که فهمیدین ی نفر چقدر دوستون داره دیر نشده باشه...

آخرین پرنده را هم رها کردم اما هنوز غمگینم چیزی در این قفس خ...

هیچ میدانستی دوباره از نو دوست داشتنتمثل رنگین کمان استبعد ا...

آن بهار و آن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشتبا دلم میگفت نگ...

فرشتگان به حال منو تو می خندند !!!!

اونجا که شاملو میگه:آیدا تو بهار منی و من خاك و مزرعه‌ام !با...

...لبخندهای تو،شبیه آخرین نور خورشید است در یک عصر پاییزی؛گر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط