شکلات تلخ

☆شکلات تلخ☆


پارت: ۳


که دیدم ا.ت داره گریه میکنه سریع رفتم سمتش و بغلش کردم

☆چیشد ملکه ی من خوشت نیومد؟(نگران)
_هقق نه از مهربونی هقق زیادتون گریم هقق گرفت ببخشید هق
☆زیبای من گریه نکن اینا همش واسه توئه
_مرسی مرسی

و بعد کیک رو اوردیم و با هم شمردیم
یک، دو، سه
و شمع هارو فوت کرد

من هم از فرصت استفاده کرده و روی زمین زانو زدم و جعبه ی حلقه رو دراوردم

و شروع کردم به حرف هایی که کلی توی ذهنم تمرینشون کرده بودم

☆اتـــ تــو بــهــتــریــنـــ هـــدیـــهـــ ایـــ هـــســـتـــیـــ کـــهـــ تـــویـــ عـــمـــرمـــ داشــــتــــم از روزیــــــ کـــهـــ اولـــــیـــن بـــار دیـــدمــــتــــ عـــاشــــقــــتــــ شــــدمـــ و هــــمـــیــــشــــهـــ مــــنـــتـــظـــر هـــمـــچـــیـــنــ
لـــحـــظـــهــ ایـــ بــــودمـــ حـــاظــــریـــ کــــهـــ مـــلـــکــــهـــ یـــ قــــلـــبـــمــــ بـــشــــیــــ و بــــرایــــ هـــمــــیـــشـــهـــ مـــالــــ مــــنـــ شــــیـــ ؟

از حرفایی که بهش زدم اشک توی چشماش حلقه زد از امروز به بعد به خودم قول میدم هر کس که باعش حلقه شدن اشکاش بشه

رو از روی زمین محو کنم و اون رو همیشه شاد نگه دارم

_هققق بله

وقتی که جواب بله رو شنیدم انگار که همه ی دنیا رو به من داده بودن و این بهترین روز زندگیم بود

بلند شدم و حلقه رو داخل دستش کردم و صورتم رو جلو بردم یه بوسه پر از محبت و عشق

رو شروع کردم ولی این تازه اول زندگی زیبای ما بود

پـــــــــایــــــــانــــــــ♡
دیدگاه ها (۰)

☆جادوی عشق☆پارت: ۱امروز روز تاج گزاری سلطنتی بود یه روز خیلی...

☆جادوی عشق☆پارت: ۲و پدر و مادرم چطور زندگی کردنم رو انتخاب م...

☆شکلات تلخ☆پارت: ۲به سمت نامجون رفتم که داشت با بقیه حرف میز...

اگه درخواستی دارین زیر این پست بگینمننظرتونم🖤🤍

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط