بازمانده
بازمانده
فصل دو' پارت ۵'
شاخههای درخت همه تکون خوردن و کلاغهای که اون اطراف بودن همه فرار کردن.
_:اینبار میکشمش!
فقط همين جمله کوتاه منو مجبور کرد تا برگردم نزدشون، ناچار بودم چون راهی وجود نداشت فقط دعا میکردم بقیه بیان و نجاتمون بدن، چون از دست ما کاری برنمیاومد.
_:ه.رزه کوچولو
چیزی که به پشت سرم اصابت کرد، باعث تاریک شدن جلو چشمام شد حس کردم دنیا دور سرم میچرخه و چیزی نگذشت تاریکی مطلق مهمونم شد.
جونگکوک ویو
هر چهارمون موندن بودیم که چیکار کنیم، رفتن دنبالشون بهتر بود و یا برگشتن به اردوگاه و صحبت با نامجون هیونگ!
زمان رفتنشون دو نفرشون مونده بودن تو کلیسا تا از نیومدن ما مطمئن بشین ماهم نمیتونستیم رو جون اونا ریسک کنیم بعد از اینکه توسط بیسیم بهشون دستور ترک کلیسا داده شد اونا با گفتن اینکه ماشینمون توسط اونا خراب شده بود نه رعدوبرق دیشب اونجارو ترک کردن. فاصله نسبتا زیادی رو دنبالشون رفتیم ولی مسیر جنگل پیچیدهتر از این حرفا بود که ما بیتونیم اونا رو دنبال کنیم و اگه میرفتیم مگه کاری از دستمون برمیومد، نه سلاح بود و نه نيرو.
با دلهای شکسته و پاهای که نای راه رفتن رو نداشتن برگشتيم، همه با برگشتنمون نه تنها که خوشحال نشدن بلکه موج از غم دوباره تو چهرههاشون جا گرفت همه با صداهای گرفته و غمگین ازمون میپرسیدند بقیه کجاست، چرا باهامون نیومده.
ولی ما مث رهگذران ناشنوا و نابینا بیخیال ردشون میکردیم. جوابی داشتیم؟ نخیر!
اگه حرف از سگهایوحشی میشد مردم میترسیدند، و این باعث نابودی اردوگاه میشد باخبر شدن مردم چیزی رو عوض نمیکرد این حرف میان ما و سگهایوحشی بود پس این مردم نباید دلهره نابودی فردایشون رو میداشتند.
نامجون:چیخبره! چرا هیچکدوم چیزی نمیگین.
همه سرمون خم و انگشتان قفل هم بودن، دوری میز با دو صندلی خالی نشسته بودیم...
جین:یچیزی بگین چیزی ازتون کم نمیشه چرا یوری و تهیونگ باهاتون نیست؟
جیهوپ:از چی بگم...ما...
بغض بدی راه گلوش رو بسته بود و مانع شد تا ادامه حرفش رو بگه.
جیمین:اونا گروگان سگهایوحشی شدن، ما باهم درگیر شدیم و اونا یوری و تهیونگ رو با خود بُردن، هیونگ ازتون میخواد تا زودتر به پیشنهادشون جواب بدی مگه نه اون دو نفر و همه میمیریم.
دست های مشت شدن نامجون روی میز کوبیده شد، سرش مدتی خم موند و بعد با صورت قرمز شده واسه فشار که روش بود سرش رو بلند کرد و گفت:چیکار کنم.
غلط املایی بود معذرت 🤍💗
فصل دو' پارت ۵'
شاخههای درخت همه تکون خوردن و کلاغهای که اون اطراف بودن همه فرار کردن.
_:اینبار میکشمش!
فقط همين جمله کوتاه منو مجبور کرد تا برگردم نزدشون، ناچار بودم چون راهی وجود نداشت فقط دعا میکردم بقیه بیان و نجاتمون بدن، چون از دست ما کاری برنمیاومد.
_:ه.رزه کوچولو
چیزی که به پشت سرم اصابت کرد، باعث تاریک شدن جلو چشمام شد حس کردم دنیا دور سرم میچرخه و چیزی نگذشت تاریکی مطلق مهمونم شد.
جونگکوک ویو
هر چهارمون موندن بودیم که چیکار کنیم، رفتن دنبالشون بهتر بود و یا برگشتن به اردوگاه و صحبت با نامجون هیونگ!
زمان رفتنشون دو نفرشون مونده بودن تو کلیسا تا از نیومدن ما مطمئن بشین ماهم نمیتونستیم رو جون اونا ریسک کنیم بعد از اینکه توسط بیسیم بهشون دستور ترک کلیسا داده شد اونا با گفتن اینکه ماشینمون توسط اونا خراب شده بود نه رعدوبرق دیشب اونجارو ترک کردن. فاصله نسبتا زیادی رو دنبالشون رفتیم ولی مسیر جنگل پیچیدهتر از این حرفا بود که ما بیتونیم اونا رو دنبال کنیم و اگه میرفتیم مگه کاری از دستمون برمیومد، نه سلاح بود و نه نيرو.
با دلهای شکسته و پاهای که نای راه رفتن رو نداشتن برگشتيم، همه با برگشتنمون نه تنها که خوشحال نشدن بلکه موج از غم دوباره تو چهرههاشون جا گرفت همه با صداهای گرفته و غمگین ازمون میپرسیدند بقیه کجاست، چرا باهامون نیومده.
ولی ما مث رهگذران ناشنوا و نابینا بیخیال ردشون میکردیم. جوابی داشتیم؟ نخیر!
اگه حرف از سگهایوحشی میشد مردم میترسیدند، و این باعث نابودی اردوگاه میشد باخبر شدن مردم چیزی رو عوض نمیکرد این حرف میان ما و سگهایوحشی بود پس این مردم نباید دلهره نابودی فردایشون رو میداشتند.
نامجون:چیخبره! چرا هیچکدوم چیزی نمیگین.
همه سرمون خم و انگشتان قفل هم بودن، دوری میز با دو صندلی خالی نشسته بودیم...
جین:یچیزی بگین چیزی ازتون کم نمیشه چرا یوری و تهیونگ باهاتون نیست؟
جیهوپ:از چی بگم...ما...
بغض بدی راه گلوش رو بسته بود و مانع شد تا ادامه حرفش رو بگه.
جیمین:اونا گروگان سگهایوحشی شدن، ما باهم درگیر شدیم و اونا یوری و تهیونگ رو با خود بُردن، هیونگ ازتون میخواد تا زودتر به پیشنهادشون جواب بدی مگه نه اون دو نفر و همه میمیریم.
دست های مشت شدن نامجون روی میز کوبیده شد، سرش مدتی خم موند و بعد با صورت قرمز شده واسه فشار که روش بود سرش رو بلند کرد و گفت:چیکار کنم.
غلط املایی بود معذرت 🤍💗
- ۴.۸k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط