عاشقانهها sahba

دیدگاه ها (۶)

عشققصه‌ای بود که مادر بزرگشب‌های زمستان برایم می‌بافت:یکی از...

یا دستم را بگیریا هر چه می توانی از من دور شو...متنفرماز ریا...

نترسم که با دیگری خو کنیتو با من چه کردی که با او کنی

برگشت گفت: پیر شوی مادر با خودم گفتم: بد هم نمی گوید؛پیر شوم...

🤍

یلدا شوق دیدار زمستان است،که در بن بست چشمان پاییز نشسته☺️🩷«...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط