شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم

شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم
نشستم زیر دیواری به یادت گریه ها کردم

بساطم بود خالی تا کنم فرش قدم هایت
حریری گریه را آورده فرش جاده ها کردم

شهید ناوک نازت شدم در کار زار عشق
نشستم دست و پایت را به خون خود حنا کردم

تجلی کرد در چشمم شبی محراب ابرویت
شدم در سجده و تا نیمه های شب دعا کردم

صدای گریه ام پیچید در آفاق تنهایی
تر از دور دست خاطرات خود صدا کرد

دلشده ها:
اگر میتوانی ...
اقیانوس باش ، اگر نه دریا باش
اگر نه حداقل رودخانه باش
اگر نمیتوانی یک رود کوچک باش اما
هرگز مرداب نشو
نهری باش جاری ، زلال و مهربان
و با جوشش زیبایت مهربانی را به همه هدیه کن
وقتی جاری باشی ، هم زنده ای و هم به دیگران زندگی میدهی
سبزه های کنار رود را دیده ای؟
چه زیبا چشم را نوازش میدهد و ماورای آن پروانه های لطیف و زیبا
اینها بخاطر مهربانی و سخاوت نهر کوچک اما جاری است..
پس کوچک باش اما جاری شو
که خدا همیشه و همه جا با توست..

شب بر همگی خوش و آرام

دیدگاه ها (۴)

شبی در کوچه ی غربت قیامت را بپا کردم نشستم زیر دیواری به یاد...

زندگے رقص نجیبے است ڪہ از چشمه‌ے بودن، جاریست...رقص یڪ شاپرڪ...

چقدر زیباست این مطلب که چند مرتبه ارزش خوندن داره ... سر ت...

مردتاجر_و_باغ_زیبا مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان...

#عشق_جنایت 🔪پارت45لیا:خوب همینه که هست شما خودتون و برای عرو...

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط