دستمال کاغذی به اشک گفت

????????????????????????????????????
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست...
‌ یه کم از طلای خود حراج میکنی؟؟
عاشقم....
با من ازدواج میکنی؟؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمال کاغذی؟
تو چقدر ساده ای!!
خوش خیال کاغذی!!!
توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی!...
پس برو و بی خیال باش
عاشقی کجاست!!!
‌ تو فقط دستمال باش!!!....

????دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای کنار جعبه اش نشست,
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد...
در تن سفید و نازش دوید ..خون درد!
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او اما شبیه دیگران نشد...چرک و زشت مثل این و آن نشد.
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چونکه در میان قلب خود

دانه های اشک کاشت..❤ ❤ 
دیدگاه ها (۱)

گاه از دیدن هرچیز دلم می گیردازنگاه به خودم نیز دلم می گیردع...

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺟﺎﻗﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﺪ...

هیچ گاه نفهمیده امدوست داشتن چرااین همه غم انگیز است؟هیچ گاه...

از هــر دستے بدےاز همون دستـــــ پس میگیرے•°•ﻣﮕـــﺮ مےﺷﻮﺩ قل...

هدیه من برای کریسمس : رز - unfair - پارت 2 نگاهت را میدزدی و...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط