یعنی واقعا دیگه به من فکر نکردی

یعنی واقعا دیگه به من فکر نکردی؟
اونجایی که کنارش راه رفتی
اونجایی که دستاشو گرفتی
اونجایی که برات شعر فرستاد
هر وقت که برات هدیه گرفت
اونجایی که یه آهنگ عاشقانه گوش دادی...
من که بعد تو هنوز نشده صبح پاشم و
یاد تو نیافتم،
شب خوابیدنی قلبم درد نگیره از نبودنت...
می‌دونم با هر شعر و آهنگ عاشقانه‌ای، یا یه خیابون،
قراره یاد تو بیافتم و به هم بریزم
ولی باز می‌رم سراغشون...
بدم میاد از همه‌ی چیزایی که منو یاد تو می‌ندازن،
شایدم خوشم می‌آد، نمی‌دونم...
من چیکار کنم بدونِ تو؟ کجا برم؟
چطوری تو خودم حل کنم
این نبودنِ تا همیشه‌ی تو رو؟
چطوری به چشمام بگم دیگه قرار نیست ببینمت!
چطوری بگذرونم این روزا رو؟
خوش بحالت که تو تونستی بگذری
تونستی رد بشی
تونستی یکی دیگه رو راه بدی توو زندگیت...
خوش بحالت که خوشحالی
از اینکه "خدا یوقتا یه چیزاییو از آدم می‌گیره و
بعدا بهترشو بهش می‌ده"...
خوش بحالت که به قول خودت الان بهترشو داری...
تو من دیگه هیچی نمونده،
من دیگه برای کی بنویسم آخه...
برای کی اول بفرستم نوشته‌هامو که ذوق کنه...
برای کی حرف بزنم!
من دیگه... به کی بگم:
تو بیا!
تو بیای قشنگه...♥️🍃
.
.
پیج‌اصلی= @snouwy

#شاهین_پورعلی_اکبر
#تو_بیای_قشنگه
دیدگاه ها (۴)

خیابان پشتی‌مان یک نجاری بود که من عاشق نجارش بودمعاشق خودش ...

امروز یک نفر برایم اشتباهی فرستاد:"کجایی ؟!"دلم هری فرو ریخت...

در کودکی عاشق بادکنک بودم امکان نداشت با پدر و مادرم به سوپر...

دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود « خدا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط