فیکدیدار یار

فیک:دیدار یار
پارت 1

ویو تهیونگ
از خواب بیدار شدم دیدم تیا خونه نیست هرچی بهش زنگ زدم جواب نمی‌داد داشتم از نگرانی دیوونه میشدم چون بعد از مرگ پدرومادرم به تیا قول داده بودم مواظبش باشم که همون موقع یه اس ام اس ناشناس برام اومد
((اگر می خوای بدونی خواهرت کجاست بیا به این آدرس))
عصبانی شدم و هرچی دم دستم بود رو زدم تو دیوار راه افتادم به سمت ادرس

ویو تیا
چشمامو باز کردم دیدم دست و پاهام به یه میله وصله نای داد زدن نداشتم که دیدم...

ویو تهیونگ
چند نفر جلوی در متوقفم کردن اول تفتیشم کردن بعد دستم رو بستن منو بردن داخل که چشمام به تیا افتاد
تهیونگ :تیااااا *عربده *
تیا :برادر *بی جون*
یکی از نگهبانا منو هول داد و خوردم زمین خون جلوی چشمام رو گرفته بود یکی هم بالا سرش با تفنگ وایساده بود
صدایی از گوشه تاریک اومد بنظرم آشنا بود آره خودش بود
چا اون وو همونی که می خواست منو بکشه
اون وو:چطوری؟ *تمسخر* می بینم داری جوش میاری، جوش آوردنتو دوست دارم *پوزخند *
تهیونگ :جنگ بین منو توعه چرا خواهرمو آوردی اینجا؟ *عربده و حرصی*
اون وو :کاری که بهت میگم انجام بده تا ولش کنم*خط و نشون*
تهیونگ: اگه نکنم چطور*بی اعصاب *
اون وو :خیلی دوست دارم بدونم هنوز باکره ست؟ *دستش رو روی پای تیا می کشید*
تهیونگ : حروم زاده یه تار مو از خواهرم کم بشه پوست سرت رو میکنم *عربده*

اینم از پارت اول حمایت کنید لطفا پارت بعدی رو هم به زودی می زارم 💜
دیدگاه ها (۱)

فیک : دیدار یارپارت2اون وو :پس مثل بچه آدم کاری که بهت می گم...

فیک :دیدار یارپارت 3تهیونگ : ما رو چا اون وو فرستادهیلدا : ا...

معرفی فیکنام :دیدار یارشخصیت های اصلی :یلدا و تهیونگیلدااهلی...

آیا هنوزم به افکار چپتون افتخار میکنین؟ 😔

گل وحشی منپارت ۲پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط