جالبوخواندنی

📗#جالب_و_خواندنی...

از باهوشی نادرشاه چنین روایت کرده اند که وقتی برای لشکرکشی به هندوستان رفت به شهری رسید که برج و باروی و خندقی بسیار قوی داشت، لذا دستور داد لشکر در آنجا اطراق نموده تا فکری نماید. شب هنگام که در حال قدم زدن در کنار خندق بود، صدای قورباغه ها شنیده می شد. ناگهان فکری بسرش زد...

روز بعد دستور داد در بوق و کرنا کنند و اعلام کنند که امشب به دستور ملوکانه هیچ قورباغه ای حق سر و صدا ندارد. هندی ها که از بالای برج همیشه لشکر را زیر نظر داشتند، شروع به خنده و مسخره کردن ایرانیان نمودند و گفتند آخر مگر قورباغه دستور ملوکانه را می فهمد که اطاعت کند؟ نادر بلافاصله دستور داد، روده های گوسفندانی که برای لشکر ذبح میشد را تمیز کنند، سپس باد کرده و دو سر شان را ببندند و مخفیانه به خندق بریزند. شب شد و در میان بهت و حیرت هندی ها از دیوار صدا درآمد از قورباغه ها نه!

صبح روز بعد دروازه ها گشوده شد و شهر تسلیم شد، چرا که وقتی دیدند قورباغه هم از نادر فرمان میبرد راهی جز تسلیم نیست! قورباغه ها روده ها را با مار اشتباه گرفته بودند و از ترس شکار شدن ساکت شدند…
دیدگاه ها (۲)

پنجشنبہ زنی‌ست تنهاڪہ آنقدر از عشق گریخته‌ست بہ پستوے انزوا ...

🔴۲۲۴ شهید از آغاز حملات جنایتکارانه اسرائیل تاکنونسخنگوی وزا...

دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا که کل خاندانش میلیاردر بودن، ...

🔻برای مردم سوال است آقازاده‌ای که تا چندسال پیش موتور هم ندا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط