part

𝑠ℎ𝑎𝑟𝑎𝑏 𝑒𝑠ℎ𝑔ℎ🍷✨
part15

(ادامه) "

بورا: چیشدددد ارباب کو هانول؟؟
تهیونگ: اروم باش بردنش اتاق عمل
بورا:..... اممم باشه
بعدم رفتم نشتم روی سندلیای کنار در اتاق عمل.

⏰پرش زمانی به 20مین بعد⏰

(دکتر از در اتاق عمل اومد بیرون)
دیدم دکتر از در اومد بیرون دوییدم سمتش
بورا: دکتررررر چیشد حال هانول خوبه
دکتر: شما چکارشین؟
بورا: من دوست بچگیشم چرا؟
دکتر: خوانوادیی ندارین که بهشون خبر بدیم؟؟
بورا: نه ما 5ساله پیش از خونه هامون فرار کردیم و مجردی زندگی کردیم.
تا اینکه اینو گفتم ته نگام کردو گفت: چیییی
بورا: وایسا بعدن برات تعریف میکنم.
دکتر: این اقا چکارست؟؟
بورا:....
ته:.....
اجومی:....
دکتر:؟؟؟ هوومم
بورا پرید وستو گفت: دوست پسر منه اقا
ته: چیییی
بورا رفت سمته گوش ته و گفت: دو دقیقه دوست پسرم باش🫢
ته باسر: باشه
بورا: حالا دکتر حال هانول چطوره؟؟
دکتر: حالشون خوبه فقت یه ضربه کوچیک به سرش خورده چیز نگران کنندیه ای نیست
بورا: خببب
دکتر: امشبو پیش ما مهمونه میره به بخش مراقبت های ویژه
بورا: مرسی دکتر🥹🌒
دکتر: خواهش
و بعد دکتر رفت.
تهیونگ: چرا گفتی من دوست پسرتم!؟
بورا: دوست داشتی بری زندان؟؟؟
ته: نه😂
بورا: خب؟؟(بی حس)
ته: هیچی گرفتم👍🏻😑
بورا: خوبه

⏰پرش زمانی به فردا⏰
(دیشب هانولو به بخش مراقبت های ویژه رفت و بهوش اومد)
(درحال پوشیدن لباس برای رفتن)
بورا: هانول خوبی میخوای کمکت کنم؟؟(نگران)
هانول: نه من خوبم بریم
بورا: 🥹
ته: امادیین؟؟
اجومی بورا و هانول با سر: بلع
ته: پس بریم
من دست هانولو گرفتم و از بردمش بیرون و بعد سوار ماشین شدیم.... ادامه دارد.

هایییی امروز ساعت 7پارت 16رو میزارم الان باید برم کلاس ✓♡
دوستون دارم☆
بایی★☆