کامپیوترم بود رو دیدم داد زدم مرتیکه کون دزد جمع کن برو

کامپیوترم بود رو دیدم داد زدم « مرتیکه کون دزد جمع کن برو تو اتاق خودت بازی کنننننن » لینو با ارامش گفت « هی ، هی ، هی صداتو بیار پایین مرد گنده میبینی با ادبم سو استفاده نکن دیگه . بعدم فلیکس و سونگمین اتاقمو تصرف کردن ، دارن واسه غذای جدیدی که پَزیدن ذوق مینَمایَن تا اماده بشه » مرتیکه بی سوادو نگاه کن اخه . . . ازش اشکال گرفتم « اولن پزیدن اشتباهه پختن درسته دومن ا-» که با صدای انفجاری متوقف شدم . من و لینو هردومون سر جامون خشک شدیم ، بعد از چند ثانیه به خودمون اومدسم و دوییدیم بیرون که با کلی دود مواجهه شدیم . چانگبین گفت « خَتَعبَع ، خَتَعبَع ( ختعبع سرفه است 😔) این ختعبغ صدای ختعبع چیبوددد ؟؟»
جونگین با صدای لرزون گفت « چ...چیزه فکر کنم ختعبع از اشپزخونه ختعبع بود ختعبع » همه که متوجه قضیه شدیم نگاهی به فلیکس و سونگمین انداختیم . . . یهو صدای چانِ بیتربیت شده اومد « کدوم خوشگلی (سانسور) بادمجونو میزاره تو پلوپز تا سرخ شههههههههه » همه به سمت اشپزخونه رفتیم و با پلوپز تیکه تیکه شده مواجه شدیم ، درواقع تنها تیکه ی سالمش بادمجوناش بودن . عجب بادمجونای سرسختی ! بعد از چند دقیقه فکر کردن که چطوری موفق شدن این گندو به بالا بیارن یهویی درد زیادی تو سرم حس کردم و سیاهی . . .

«هان ویو»
چند ثانیه طول کشید تا همه بجز من یه کاری پیدا کنن که انجام بدن . . . سونگمین و فلیکس که پشت ای ان قایم شده بودن و التماس بخشش میکردن ، ای ان که داشت سعی میکرد فلیکس و سونگمین رو تو التماس کردن همراهی کنه ، بنگ چانی که داشت همه ی ابزار موجود تو اشپزخونه رو پرت میکرد سمت اون دوتا ولی پرتاباش افتضاح بودن و بهشون نمیخورد و همزمان داد داد میکرد و فحش میداد ، چانگبینی که از پشت داره سعی میکنه جلوی پرتاب شدن بنگچان سمت اون دوتارو بگیره ، لینویی که داشت از اونور بنگ چانو تشویق میکرد و لایو میگرفت و هیونجینی که از ماتریکس خارج شده بود و با تمرکز زیاد به بادمجونا نگاه میکرد . فقط من بودم که نمیدونستم چیکار کنم و داشتم گوش میدادم . همچیز طبق روال بود و بنگچان یکم اروم شده بود که سونگمین گفت « بابا اروم باش دیگه همینجوریشم پیری عصبی باشی بیشتر چروک میوفتی » که همین جمله بنگچانو از خود بیخود کرد ، انقدر که حتی چانگبین روهم کنار زد و چیزای گنده مثل قابلمه رو پرت ویکرد که هنوزم بهشون نمیخورد . میخواستم بلند شم و به چانگبین کمک کنم که یهو همه ساکت و بی حرکت شدن ، اروم و با ترس و لرز سرمو برگردوندم و بعلهه ، افتضاح بودن پرتاب های بنگچان بلاخره کار دستمون داد ، هیونجینم موند رو دستمون . خب الان من چسکار کنم چه جوابی به خانوادش بدم بابا من رو خواهر هیونجین کراش بودممم 😭
دیدگاه ها (۰)

توضیح دادم که « راستش من معیار خاصی ندارم ولی بنظرم باید رقص...

هیونجین ویو امروز قرار بود که با مومو نونا تو کافه تریا ی کم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط