کیوت ولی خشن پارت
کیوت ولی خشن پارت ۲۴
شب شد تو رفتی روی تخت دراز کشیدی
ا.ت تو ذهنش :
خیلی خسته بودم ، انگار خوابم میومد ولی نمیتونستم بخوابم
داشتم فکر میکردم که اصلا چرا باید یهویی جونگکوک یاد این موضوع بیوفته و ازم خواستگاری کنه ؟ مشکوک نیست ؟
سعی کردم این فکرا رو کنار بذارم و بخوابم ولی بازم نتونستم ، بیخیال شدم
تو همین فکرا بودی که
کوک : ا.ت....ا.تتتتتت
ا.ت : چی بله چیشده ؟
کوک : صدات کردم صدامو نشنیدی ؟
ا.ت : ببخشید حواسم نبود....هوف...کاری داشتی باهام ؟
کوک : آره
ا.ت : بگو میشنوم
کوک : عروسی رو کی بگیریم ؟
ا.ت : امممم
حین فکر کردنات اومد کنارت روی تخت دراز کشید
کوک : هوم ؟
ا.ت : بنظرت خیلی زود نیست ؟
کوک : باشه من دو سال صبر کردم بازم میکنم (قهر میکه)
ا.ت : قهر نکن دیگه نمیدونم واقعا....ولی خوب نیست که همش بخوای عجله کنی
کوک : خب هیجان دارم تو میگی چیکار کنم ؟
ا.ت : بیا بغلم
خشکش زد
ا.ت : بیا....اگه میتونه کمکی بهت کنه بیا (پررو گفتی)
اونم یهو اومد بغلت کرد تو هم باهاش همکاری کردی
ا.ت : جونگکوکا ؟
کوک : بله ؟
ا.ت : یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی ؟
از بغلت اومد بیرون
کوک : چ...چ...چی ؟ (با ترس گفت)
ا.ت : خب ببین میدونی چیه...یه مشکلی هست
کوک : چه مشکلی هست بگو دیگه جون به لبم کردی
بنظرت ا.ت چی میخواد بگه ؟
شب شد تو رفتی روی تخت دراز کشیدی
ا.ت تو ذهنش :
خیلی خسته بودم ، انگار خوابم میومد ولی نمیتونستم بخوابم
داشتم فکر میکردم که اصلا چرا باید یهویی جونگکوک یاد این موضوع بیوفته و ازم خواستگاری کنه ؟ مشکوک نیست ؟
سعی کردم این فکرا رو کنار بذارم و بخوابم ولی بازم نتونستم ، بیخیال شدم
تو همین فکرا بودی که
کوک : ا.ت....ا.تتتتتت
ا.ت : چی بله چیشده ؟
کوک : صدات کردم صدامو نشنیدی ؟
ا.ت : ببخشید حواسم نبود....هوف...کاری داشتی باهام ؟
کوک : آره
ا.ت : بگو میشنوم
کوک : عروسی رو کی بگیریم ؟
ا.ت : امممم
حین فکر کردنات اومد کنارت روی تخت دراز کشید
کوک : هوم ؟
ا.ت : بنظرت خیلی زود نیست ؟
کوک : باشه من دو سال صبر کردم بازم میکنم (قهر میکه)
ا.ت : قهر نکن دیگه نمیدونم واقعا....ولی خوب نیست که همش بخوای عجله کنی
کوک : خب هیجان دارم تو میگی چیکار کنم ؟
ا.ت : بیا بغلم
خشکش زد
ا.ت : بیا....اگه میتونه کمکی بهت کنه بیا (پررو گفتی)
اونم یهو اومد بغلت کرد تو هم باهاش همکاری کردی
ا.ت : جونگکوکا ؟
کوک : بله ؟
ا.ت : یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی ؟
از بغلت اومد بیرون
کوک : چ...چ...چی ؟ (با ترس گفت)
ا.ت : خب ببین میدونی چیه...یه مشکلی هست
کوک : چه مشکلی هست بگو دیگه جون به لبم کردی
بنظرت ا.ت چی میخواد بگه ؟
- ۱۶.۰k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط