Best worng

Chapter 1
Part 11
بچه ها ببخشید پارت قبلی کم شد جبران میکنم..!
•ویو جونگکوک•
چشمم افتاد به صورتش تار موهاش که روی صورتش بودن رو جدا کردم ... این دختر ی چیزی داره که تا الان زندس یچیزی که منو داره به خودش جذب میکنه واقعا عجیبه تا الان هیچ دختری تو عمارت من زنده نمونده جز خدمتکارا ولی بورام فرق میکنه...حتی نمیتونم از نگاه کردن بهش دست بکشم همینجوری داشتم نگاه میکردم که چشاشو وا کرد..سریع نگاهمو از گرفتم و رفتم سمت کمدم
بورام:جو..نگکوک(خوابالود)
من اسممو بهش گفتم؟ از کجا فهمیده
کوک:بابت چند ثانیه پیش شگفت زده نشو از زشتیت تعجب کرده بود(سرد)
بورام:مهم نیست...ی خواهشی داشتم یعنی بخاطر همین تا حالا بیدار مونده بودم
منو باش فکر کردم خانم نگران شده پس این عشقی که هنو اوج نگرفته قراره ی طرفه باشه
کوک:چیه؟
از رو تخت پاشد وایستاد روبه روم و گفت
بورام:من... یعنی اگه شما اجازه بدید سومی بیاد داخل عمارت
•ویو بورام•
میدونستم جونگکوک نمیزاره سومی بره پس تصمیم گرفتم به جای اینکه بیرون باشه بیاد داخل عمارت تا اون موقع بهتر بتونیم فرار کنیم ولی انگار اقا از این تصمیم تعجب کرده بود
کوک:ببینم دختر نمیدونی اون تورو با پول عوض کرد..یا بهتر بگم تورو فروخت به من
بورام:هرچی باشه برام مهم نیست اون تنها کسیه که دارمش لطفا
کوک:دلیلی نمیبینم که به حرفات گوش کنم (رفت سمت کمدش)
چرا زبون نفهمه خب میمیری بیاریش داخل زندانیش کنی وای بورام نقشت نگرفت بازم اه.. چیکار کنم اخه..
بورام:هرکاری بگی میکنم...توهم بزار سومی بیاد داخل عمارت
•ویو جونگکوک•
این دختر خوب میفهمه ازش چی میخواما زود رفت سر اصل مطلب برا همین 2 روزه اینجاس که خانم خودش بگه راستش دلم واسش میسوزخت که زود بمیره ولی خب 2 روز هم زیادیه...
کوک:هرکاری که بگم انجام میدی؟(پوزخند)
بورام:.....
کوک:با توعم(داد)
بورام:ا.. ا. ره
•ویو بورام•
وای خراب کردم اخه هرکاری بگی میکنم هم شد خواهش کردن؟ الان چه گوهی میخواد بخوره... نکنه بکشتم... اره بورام خدافظی کن با این دنیا... تا تو باشی انقدر غلط اضافی نخوری.. رفت رو لبه تخت نشست انقدر استرس داشتم که دل پیچم شروع شد...
کوک:خب ...در بیار
بورام:چ.ی؟
کوک:لباساتو... درش بیار مگه نگفتی هرکاری بگم میکنی اینم کار
این دیوونهس؟ چشه؟ مریضه؟ واقعا الان باید جلوش لباسامو درارم؟ نه خر شدی بورام در نمیارم
بورام:من این کارو نمیکنم عوضی مگه شهر هرته که هرکاری دوست داری بکنی؟
اسلحه شو از پشت کمرش دراورد و گذاشت رو تخت...
کوک:انتخاب با خودته.. یا بیا بازی کنیم یا بمیر
خاک تو سرم اخه سومی تو انقدر ارزش داری که من برم به این یارو بدم؟(الان همه از خداشونه پلشت) چیکار کنم باید دربیارم چشامو بستم و لباسامو دراوردم....
•ویو جونگکوک•
لباساشو که دراورد تازه فهمیدم چی زیر اونا قایم کرده بود توله،پاشدم رفتم نزدیکش جوری که نفهمه....با ی حرکت کمرشو چسبوندم به خودم ولی بازم چشاشو باز نکرد انداختمش روتخت و رفتم روش(وزنشو ننداخت) ولی بازم انگار نه انگار
کوک:چشاتو باز کن
بورام:فکرشم نکن
رفتم نزدیک گوشش
کوک:میخوای بد به فا*ک بری؟

ببخشید که بد شد شرمنده
دیدگاه ها (۱۶)

Best worng

Best worng

Best worng

Best worng

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط