جاذبه ی چشمات

جاذبه ی چشمات ❤
پارت ۱۶۷
راست میگفت از بس فکرم مشغول بود که پاک همه چیو فراموش کردم بیخی
شروع کردم حرف زدن با بیتا و همچی رو براش تعریف کردم
که بیتا گفت :سخته دقیقا همون اتفاقی که برا رها افتاد الان داره برا پریا میوفته بنظرم فقط ی راه داره تا پارسا رو فراموش کنه و به زندگی قبلی و خود قبلیش بشه
-خب چه راهی ؟!
+عاشق بشه البته عاشق کسی که واقعا عاشقشه و ضربه ای بش وارد نکنه و واقعا دوسش داشته باشه چون اگه رادین و رها باهم نبودن رها همون دختر افسرده میموند اون رادین بود که تونست باعشق واقعیش به رها زندگیشو برگردونه عشق دو طرفه همه چیو رو حل میکنه
حرفش درست بود و منطقی نمیدونم ولی هم قلبم هم مغزم میگفت تنها راه همینه
+میدونم سخته ولی تنها راهش که بتونه واقعا تیکه های شکسته ی قلبشو بهم بچسبونه و درست بشه همینه
-اره بنظر میرسه تنها راه همینه ولی خب نمی دونم
+فعلا یکم به تنهایی نیاز داره
با فکرش موافق بودم
داشتیم حرف میزدیم که پیام اون پایین و کلافه رفت سراغ آشپزخونه و ی لیوان قهوه ریخت و اون نشست و تی وی رو روشن کرد ولی معلوم بود حواسش یجا دیگس
پیام :داداش وقت داری ؟
-اره چطور
پیام :از شیطنت خبری نیس
منظورش با پریا بود که انگاری بیتا هم فهمید
-اهوم نیس
پیام :صحبت کنیم
-لازم نیس چیزی قایم کنی بیتا هم در جریانه
پیام :باشه ولی کلا از وقتی با هم میریم بیرون همش تو خودشه و مث سابق نیست که بخواد سر به سر بزار و همش تظاهر به خوب بودن میشه بگی چش شده اخه فقط به تو میگه
-خب دلیلش اینکه عاشق شده ولی
پیام :ولی عشقش همه احساساتشو خورد کرده و بازیش داده درسته ؟
-اره ولی
پیام :ولی چی ؟چطوری میخواد اون آشغال رو فراموش کنه و بشه خود سابقش
-چطوری رو که بنظرم حرف بیتا درسته باید عاشق یکی بشه که عاشقشه تا بتونه یه آدم لاشی و عوضی رو فراموش کنه
پیام :آخه مگه میشه
بیتا :شدنی چون تنها راه همینه
پیام :حرفی ندارم بنظرم منطقیه چون
که گوشی بیتا زنگ خورد
بیتا :ببخشید
سلام رهایی خوبی
خوبم نگران نباش
باشه
به بچه ها میگم
سلام برسون خدافظ
-چیزی شده ؟
بیتا :نه چیزی نشده رها گفت امشب همه خونه رادین جم شیم دورهمی
پیام :خوبه پس خوشبگذره منم بمونم تا با پریا حرف بزنم
بیتا :نخیر الان وقت مناسبی برا حرف زدن نیست درضمن رها گفت شما هم باید بیاید
پیام :باش
-خب غر زدن و ور ور کردن بسه غذا چی سفارش بدم
اومدن یچی بگن
که یهو گفتم :هرکی بگ پیتزا یا کباب با همین گوشی میزنمش گفته باشم
که بیتا و پیام دوتایی زدن زیر خنده
بیتا :یچی سفارش بده ولی به سلیقه پریا
پیام :موافقم
-پس لازانیا یا قرمه سبزی
که دوتاشون گفتن :دوتاش
سفارش دادم
نظر بدید چطور ؟
دیدگاه ها (۱۲۸)

جاذبه ی چشمات ❤ پارت ۱۶۸ 💞 فارس دادم و بعد یک ساعت پیک اومد ...

جاذبه ی چشمات ♥ پارت ۱۶۹ 💗 از زبون رها.......با رادین رفتم ب...

جاذبه ی چشمات ♥ پارت ۱۶۶ ❤ که یهو پارسا و پریسا باهم بلند شد...

سمتم گفتش اینجا چیکار می‌کنی گفتم بریم خونه بیمارستان رو نمی...

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت ششم

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط