اسکویید گیمعلی پارت
اسکویید گیمعلی 👍🏻 ( پارت ۳ )
رفتم سر آدرس و به اونا گفتم میرم چیز میز میخرم 😑
چند دقیقه بعد یک لیموزین اومد ...
املی : وااااااااااااااااااااااااااااااااو !
سوار شدم 😃
داشتم تو ماشین با خودم بازی میکردم 😂 که یک دفعه دود اومد و نمیدونم چه طور خوابم برد !
*وقتی رسیدیم*
کم کم بیدار شدم ...🫤
املی : ها ؟ اینجا دیگه کجاست ؟
وقتی به خودم اومدم دیدم یه لباس سبز 💚 تنمه و خیلیا دیگه هم بودن ... ترسیدم !
رفتم گوشه تخت و نمیدونستم چیکار کنم چشمام رو سفت بستم و زانو هامو جمع کردم ...
نفس ! نفس !
یواش چشمام رو باز کردم ...
( دقیقا هم شکل همون نقاشیم بودم )
بلند شدم به دور و برم نگاه کردم ...
موهام رو مرتب کردم و سرم رو پایین انداختم ! متوجه شدم رو بغل سینم نوشته ۲۳۹ !
املی : پس بخاطر همین بود !
نمیدونستم باید چیکار کنم ... همینطور دور خودم میچرخیدم که ...
ادامه دارد 👍🏻
رفتم سر آدرس و به اونا گفتم میرم چیز میز میخرم 😑
چند دقیقه بعد یک لیموزین اومد ...
املی : وااااااااااااااااااااااااااااااااو !
سوار شدم 😃
داشتم تو ماشین با خودم بازی میکردم 😂 که یک دفعه دود اومد و نمیدونم چه طور خوابم برد !
*وقتی رسیدیم*
کم کم بیدار شدم ...🫤
املی : ها ؟ اینجا دیگه کجاست ؟
وقتی به خودم اومدم دیدم یه لباس سبز 💚 تنمه و خیلیا دیگه هم بودن ... ترسیدم !
رفتم گوشه تخت و نمیدونستم چیکار کنم چشمام رو سفت بستم و زانو هامو جمع کردم ...
نفس ! نفس !
یواش چشمام رو باز کردم ...
( دقیقا هم شکل همون نقاشیم بودم )
بلند شدم به دور و برم نگاه کردم ...
موهام رو مرتب کردم و سرم رو پایین انداختم ! متوجه شدم رو بغل سینم نوشته ۲۳۹ !
املی : پس بخاطر همین بود !
نمیدونستم باید چیکار کنم ... همینطور دور خودم میچرخیدم که ...
ادامه دارد 👍🏻
- ۴.۲k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط