عجله داشتمتند تند راه میرفتممحکم به چیزی خوردمآدم بود!منتظر بود بگویم کوری؟!دستش را به طرفم دراز کردبامن دست داد...لبخندی زدبه گمانم انسان بود!#خاکستری