مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁷⁹
ویو لانا
یونا رو کنار زدم هنوز بالای پله بودم داشتم میرفتم پایین که با صورت نگران جیمین مواجه شدم
موقعه ای که دیدمش میخواستم گردن شو از بدنش جدا کنم همیشه یکاری میکنه تا من و کوک از هم جدا شیم
+ببینم ایندفعه که نقشه نبود از هم جدامون کنی؟ (تیکه دار نیشخند)
+ با این کارات باید شاهد طلاق مون باشی
از جیمین کنار زدم که تنه ام به تنه اش خورد و اون کمی از جاش تکون خورد
رفتم پایین چون شب بود و منم لباس گرم ورنداشته بودم مجبور بودم تو عمارت نامجون بمونم رفتم اشپزخونه و روی میز چهار نفره نشستم سرم بخاطر داد هایی که میزدم خیلی درد گرفته بود بخاطر همین دستام و جمع کردم روی میز و صورتم و داخلش فرو کردم که بعد چند مین دستای یکی روی شونه ام حس کردم که داشت ماساژ میداد
♡ ببینم دختر حالت خوبه؟ (مهربون)
+ نه سرم داره میترکه
♡ دستات داره میلرزه مطمئنی که خوبی (نگران)
+بخاطر فشار عصبیه چیز خواستی نیست
♡ ایبابا قرص میخوری بیارم؟ (کلافه)
+نه طبیعیه بهش عادت کردم
& چیشده؟ لانااا خوبی؟ (نگران)
+نه (خسته)
&میا میشه براش قرص بیاری
♡اره حتما...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی