ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی

ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستی
کاسه ای لبریزم و صبر و قرارم نیستی

همچو برگ از شاخسار چشم تو افتاده ام
در خزان می میرم ای فصل بهارم نیستی

روح غمگینم جهانی را مکدر می کند
غرق در اندوهم اما غم گسارم نیستی

نا مسلمان بودم و ایمان من مهر تو بود
دین و دل سوزاندی و گفتی نگارم نیستی

یوسف گمگشته ای در راه کنعانم چه سود
دل بریدی از من و چشم انتظارم نیستی.......
دیدگاه ها (۲۸)

من از قبل باخته بودم"مچ انداختن" بهانه ای بود،برای گرفتن دوب...

فراموشش کرده امفقط گاهی اسمش را که می شنوم ...

نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسددل شیدای مست بی پناهم از ت...

کاش می دانستیما را مجال آن نیستکه روزهای رفته را از سر گیریم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط