رمان رز زخمی

رمان رز زخمی🍷🔪
پارت ۱۱
#دیانا
لبخنده آرومی زدم و یه بوسهی کوتاه روی لبش زدم. ارسلان اشک هاش شروع به ریختن کردن.
دیانا: خواهش میگنم گریه نکن.
ارسلان: نمیتونم. دوستش داشتم.
دیانا: قربونت برم من.
ارسلان: خدانکنه. ولی چرا گفت کاری باکسی که باهاش تصادف کرده نداشته باشم؟
دیانا: شاید آشنا بود!
ارسلان: آره آفرین شاید. ولی من پیداش میکنم. و دوباره زد زیر گریه. یه دست لباس براش آوردم و بهش گفتم:
دیانا: ارسلان: این لباسارو بپوش راحت تر باشی یکمم به خواب بهتر باشی. انقدر بی قراری نکن. دادشت هم ناراحت میشه.
ارسلان: آخه دوسش داشتم. من(باگریه)
دیانا: میدونم قربونت برم مگه میشه آدم داداشش رو دوست نداشته باشه آخه.
ارسلان: آخه آخه....
و گریخ اش اوجد گرفت
دیدگاه ها (۱)

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۱۲یکم دلداریش دادم آرو مش کردم تا خوابید ...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۱۳صبح: از خواب بیدار شدم ارسلان هنوز خواب...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۸سرش رو برگردوند که دو طرف سرش رو با دستا...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت۱۳۶و۱۳۷و۱۳۸و۱۳۹دیانا: ارسلان اون بچه فقط پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط