من بودم و همسایه ی دیوار به دیوار

من بودم و همسایه ی دیوار به دیوار
یک عاشـق و دیـوانه و بیمار به دیوار
تو آن طـــرفِ فاصــِــله ی آجری و من
یک قاب که چسبیده ام انگار به دیوار
وقتی که تو یک ضربه زدی وقت قرار است
من ضـربه و تو ضـربه و دیدار به دیوار
هربار سرم شانه و آغوش تو را خواست
من تـکـیه زدم جای تو هـربار به دیوار
خوب است میان من و تو واسطه ای بود
عاشق شدم و کردمـش اقرار به دیوار
هرچـند که تو رفتی و دیوار ترک خورد
من ، گوشه ی دیوار و وفادار به دیوار

🍃❤️
دیدگاه ها (۸)

شب است و دوبارهتنها آوردگاهِ خاطراتِ توآتش بیار معرکه‌اند .....

آدم بایدیا ڪسی را دوست نداشته باشدیا اگر داشتپای همه چیزش با...

بہ خاطرِ تـ.ـوزندگی خـ.ـواهم کردو روزیروی برگ برگِ تمامِ شقا...

نیامدنت اردیبهشتم را بے اعتبار ڪرد‌ ؛ حیفِ خیابان هایے ڪه بے...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط