راستش من به یک خانهی قدیمی تعلق دارم

راستش من به یک خانه‌ی قدیمی تعلق دارم...
به یک خانه‌ی آجرنمای قدیمی با پنجره های چوبی هفت و هشتی...
به یک حیاط بزرگ پر از درخت های میوه و چنار
که وسطش یه حوض فیروزه با چند تا ماهی قرمز و یه آب نمای شش ضلعی دارد...
به جایی که هر صبح با قلقلک  نور خورشید چشمامو باز می کنم
و عصر با دوستان روی تخت قدیمی گوشه حیاط میشینیم و دور هم نون و پنیر و هندوانه میخوریم...
و با عطر چای لاهیجان که توی قوری گل قرمزی دارد دم میکشد مست میشویم
و صدای خنده ها و خاطره هایی که لابلای آواز گنجشک ها گم میشود...

#Nostálgico_Time
دیدگاه ها (۰)

به مادمازل کتی گفتم:تو هیچوقت عاشق شدی؟!خاکستری نگاهم کرد......

من گور کسانی را دیدم که برای حق خود نجنگیدند، مبادا کشته شون...

روزها گذشت... من دوچرخه‌ام را در زیرزمین خانه قایم کردم تا ه...

‏«الحضن هو اكثر الاماكن الضيقة إتساعاً.»«آغوش وسیع‌ترین مکان...

من به یک خونه قدیمی تعلق دارم..به یک خونه آجر نمای قدیمی با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط