مافیایمرگ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:⁶
+چی...
گردنبندی از جعبه در اورد و بهم نشون داد چه خوشگل بود
_دوسش داری
+اره قشنگه
_برگرد تا برات ببندم
+نمیخوام بده خودم میبندم
بی توجه به حرفم برگردوندم و مشغول بستن گردنبند با برخورد دستاش به سرشونه های ل//ختم مور مورم میشد
_اینم از این چه خوب شد
این همه نزدیکی بهش دیونه ام میکرد بوی عطر تلخ مردونه اش کل اتاقو پر کرده بود
واین باعث میشد که ناخود اگاه تح//ریک بشم تاحالا همیچین حسی نداشتم
گرمم شده بود اما به روی خودم نیووردم و گفتم
+م.م.میشه بریم
_اره بریم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت مجللس عروسی
دیزایین زیبایی جلوی در ورودی بود
+خودت همه ی این کارارو کردی
_اره دوسش داری
+اره اما این یه ازدواج توافقی و لازم نبود همه ی این کار هارو کنی
_درسته... اما اکه این کار هارو انجام نمیدادم مردم چه فکری میکردن ؟ میگفتن که این یه عروسی خشک و خالیه
حق با جونگکوک بود و دیگه حرفی نزدم
پیاده شدیم که جمعیت زیادی جلوی در بودند
همه ی نگاه ها روی ما بود دستمو دور دست جونگکوک حلقه کردم و وارد شدیم
عاقد :شما از الان زن و شوهر هستید هم دیگه رو ببو//سید
باتعجب به جونگکوک نگاهی انداختم و بعدش به اطرافم نگاه کردم که جونگکوک گفت
_چیزی نیست سریع تموم میشه همکاری کن
+اما اخه .....
با کاری که جونگکوک کرد حرفم تو دهنم ماسید
لب//اشو گذاشت رو لب//ام و با ولع میبوسید که ولم کرد و همه دست میزدن
بعد از چند مین صدای اهنگ پخش شد و همه با پارتنر هاشون شروع کردن به رقصیدن
_مایلی برقصیم
به اطرافم نگاهی انداختم همه ی نگاه ها روی ما بود و اگر قبول نمیکردم بد میشد پس ناچار قبول کردم
+اهوم بریم .........
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:⁶
+چی...
گردنبندی از جعبه در اورد و بهم نشون داد چه خوشگل بود
_دوسش داری
+اره قشنگه
_برگرد تا برات ببندم
+نمیخوام بده خودم میبندم
بی توجه به حرفم برگردوندم و مشغول بستن گردنبند با برخورد دستاش به سرشونه های ل//ختم مور مورم میشد
_اینم از این چه خوب شد
این همه نزدیکی بهش دیونه ام میکرد بوی عطر تلخ مردونه اش کل اتاقو پر کرده بود
واین باعث میشد که ناخود اگاه تح//ریک بشم تاحالا همیچین حسی نداشتم
گرمم شده بود اما به روی خودم نیووردم و گفتم
+م.م.میشه بریم
_اره بریم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت مجللس عروسی
دیزایین زیبایی جلوی در ورودی بود
+خودت همه ی این کارارو کردی
_اره دوسش داری
+اره اما این یه ازدواج توافقی و لازم نبود همه ی این کار هارو کنی
_درسته... اما اکه این کار هارو انجام نمیدادم مردم چه فکری میکردن ؟ میگفتن که این یه عروسی خشک و خالیه
حق با جونگکوک بود و دیگه حرفی نزدم
پیاده شدیم که جمعیت زیادی جلوی در بودند
همه ی نگاه ها روی ما بود دستمو دور دست جونگکوک حلقه کردم و وارد شدیم
عاقد :شما از الان زن و شوهر هستید هم دیگه رو ببو//سید
باتعجب به جونگکوک نگاهی انداختم و بعدش به اطرافم نگاه کردم که جونگکوک گفت
_چیزی نیست سریع تموم میشه همکاری کن
+اما اخه .....
با کاری که جونگکوک کرد حرفم تو دهنم ماسید
لب//اشو گذاشت رو لب//ام و با ولع میبوسید که ولم کرد و همه دست میزدن
بعد از چند مین صدای اهنگ پخش شد و همه با پارتنر هاشون شروع کردن به رقصیدن
_مایلی برقصیم
به اطرافم نگاهی انداختم همه ی نگاه ها روی ما بود و اگر قبول نمیکردم بد میشد پس ناچار قبول کردم
+اهوم بریم .........
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
- ۴.۴k
- ۱۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط