پارت : ۴۰
وقتی برگشتن داخل ، نگاه ها هنوز روشون بود .
یوری لبخندی زد ، لبخندی که نقش بود ، ولی نه آنقدر که خودش هم کمی نرم نشده باشه ، دست تهیونگ رو گرفت نه محکم نه شل .
+ خب ... به نظر میاد باید برای خرید وسایل خونه هم برنامه ریزی کنیم.
تهیونگ با همون خونسردی گفت :
_ توکیو چطوره ؟
یوری با نگاهی که نصفش شوخی بود و نصفش جدی گفت :
+ تو حتی برای خرید هم نقشه داری ، نه ؟
تهیونگ لبخند زد .
_ همیشه.
[ گاهی فکر میکنم آدم ها رو نه با اسمشون نه با چهره شون ، بلکه با زخمی که روی رحت میذارن باید شناخت . لومیر...... تو زخمی هستی که نمی خوام خوب بشه ، نه چون از درد لذت میبرم ، چون میترسم اگه خوب بشه ، دیگه چیزی ازت توی من نمونده باشه.
این ازدواج... برای همه بازیه ، یه نقشه ، ولی برای من فرق میکنه ، جایی که وقتی کشتی هام غرق شدن ، بدونم هنوز چراغی هست که از دور چشمک میزنه.
میدونم روزی شاید از من جدا بشی ، شاید حتی اسمم رو هم از خاطرت پاک کنی ، ولی من .... من با خیال تو زندگی میکنم ، با خاطره ی دست هایی که هیچ وقت مال من نبود .
ولی توی دردناک ترین شب ها ، گرماشون رو از دور حس میکردم .
لومیر .... تو انتخاب من نیستی ، تو سرنوشتمی . و من ، حتی اگه هزار بار بسوزم ، باز هم به سمتت میام ، چون بعضی آتش ها خونه آدم اند .
اگر قرار است جهانم را ویران کنی ، فقط بگذار آخرین آجرش نام تو باشد . ]
کیم تهیونگ 24ژانویه 2023، ساعت 09:00
یوری لبخندی زد ، لبخندی که نقش بود ، ولی نه آنقدر که خودش هم کمی نرم نشده باشه ، دست تهیونگ رو گرفت نه محکم نه شل .
+ خب ... به نظر میاد باید برای خرید وسایل خونه هم برنامه ریزی کنیم.
تهیونگ با همون خونسردی گفت :
_ توکیو چطوره ؟
یوری با نگاهی که نصفش شوخی بود و نصفش جدی گفت :
+ تو حتی برای خرید هم نقشه داری ، نه ؟
تهیونگ لبخند زد .
_ همیشه.
[ گاهی فکر میکنم آدم ها رو نه با اسمشون نه با چهره شون ، بلکه با زخمی که روی رحت میذارن باید شناخت . لومیر...... تو زخمی هستی که نمی خوام خوب بشه ، نه چون از درد لذت میبرم ، چون میترسم اگه خوب بشه ، دیگه چیزی ازت توی من نمونده باشه.
این ازدواج... برای همه بازیه ، یه نقشه ، ولی برای من فرق میکنه ، جایی که وقتی کشتی هام غرق شدن ، بدونم هنوز چراغی هست که از دور چشمک میزنه.
میدونم روزی شاید از من جدا بشی ، شاید حتی اسمم رو هم از خاطرت پاک کنی ، ولی من .... من با خیال تو زندگی میکنم ، با خاطره ی دست هایی که هیچ وقت مال من نبود .
ولی توی دردناک ترین شب ها ، گرماشون رو از دور حس میکردم .
لومیر .... تو انتخاب من نیستی ، تو سرنوشتمی . و من ، حتی اگه هزار بار بسوزم ، باز هم به سمتت میام ، چون بعضی آتش ها خونه آدم اند .
اگر قرار است جهانم را ویران کنی ، فقط بگذار آخرین آجرش نام تو باشد . ]
کیم تهیونگ 24ژانویه 2023، ساعت 09:00
- ۵۹۵
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط