قسمت

قسمت۶:
001از حسودی صبرش تموم شد عصبی شد جوری ک میخاست390بکشه و بعد زد تو دهن390گفت مرد خجالت بکش سنی ازت گذشته:/!
یعنی گفت001:واقعا ک یعنی چی بیشتر از یک دوست 390گفت چرا میزنی؟؛/
001:ببخشید:/حالا ولی خب همجنسگرایی خوب نیستا
و بعد دوباره456و001و390ب دوستیشون ادامه دادن شب شد و چراغا خاموش و 456
داستان ادامع دارد:/...😔🤌🏻😐😂
دیدگاه ها (۲)

بچه ها چون چند شب طول کشید و داستانارو نگفتم تا قسمت8مینویسم...

هیهی قرارع تو این قسمت:/شوکع شوید:/قسمت8:بله اون شب شگفت انگ...

قسمت 5:001:اونش بمونه برا فردا شبو خابیدن و چراغ ها خاموش شد...

عااا:)!

رمان جیمین[ پارت ۷]

# رز _ سیاه PART _ 52 « تارا» ساعتای ۹ بود که تهیانگ برام غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط