بگریست چشم دشمن من بر حدیث من

‍        بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
    فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

سعدی
دیدگاه ها (۵)

‍           دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید        یا تن ر...

«با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف      هر سخن وقتی و هر نکته...

‍     دشمن دوست نما را نشناسیم زِ دوست ریسمان در دل شمع است ...

‍        سعدیا، گر نکُند یاد تو آن ماه؛ مرنج!      ما که باش...

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

در این روز خجسته خوش روح شد احوالهکند دوستان شادی چو دشمنگری...

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمی‌ شود نظر بس که لطیف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط