تازه همین دیروز بود برایش جشن گرفتیم

تـازه همـین دیـروز بـود بـرایش جشن گرفتیم
بـرای لـپ های رنـگ هـلویش
برای چشمـهای انـدازه ی گیلاسش
برای لبهـای همچون شرابش!

انگار همین دیروز بود که تابستان تازه نفـس،
برای عاشق کردنمان آمـد...

چقدر زود است که تمام شـود!
چقدر مانده تا آمدن پاییز؟
چقدر مانده تا بستن چشمهای تابستان؟

"افسانه ای قدیمی می گوید:
آخرین روزهای پایانی هر فصل،
معجزه ای بزرگ برای دلهای غمگین اتفاق می افتد..."
روزهای پایانی این فـصل
"دوستـت دارم" را بگـوییم
به کسـی که سـالهاست دوسـتش داریم و هنوز نمی داند
به کسـی که تـازه دوسـتش داشتـه ایم
به کسـی که دوستـش داریم و از دوسـت داشتنـش
مـی ترسیم
به کسـی که روزی دوستـش داشـته ایم
دوستـت دارم را بگـویـیم و منتـظر معـجزه باشـیم
معجـزه ی بـزرگی به نام عشـق
که قرار اسـت در آغـوش دلمـان بیفـتد...

#صفا_سلدوزی
دیدگاه ها (۶۱)

پشت خرمن‌ های گندم،لای بازوهای بیدآفتابِ زرد کم کم رو نهفتبر...

من دلم را که می تپد با توــ گرچه گمراه ــ دوست می‌ دارمبا تو...

دوسـت روزهای دورم دوسـت روزهای خـوبم ،سـلامامیـدوارم حـالت آ...

بدترین حـس دنیـا چیست؟ شاید بگویید تنـهایی، دلتـنگی و... اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط