همسایه مشکوک
پارت2
چند روز از دیدار اولشون گذشت. ات مشغول باز کردن آخرین جعبهها بود و بالاخره تونسته بود خونه رو شبیه خونه کنه، نه انبار. هرچند هنوز هم عادت داشت موقع کار، آهنگهای TXT رو بلند بلند پخش کنه.
اون روز هم درست وسط خوندن قسمت موردعلاقهش از یکی از آهنگها بود که صدای ضربهای به دیوار اومد. انگار کسی با چیزی به دیوار زده بود. ات با تعجب ایستاد. «همسایه بغلیه… یعنی اینقدر صدام بلنده؟»
چند دقیقه بعد، زنگ در خورد. ات رفت سمت در و وقتی باز کرد، دوباره همون پسر هودیپوش رو دید، این بار بدون جعبه کوکی ولی همچنان با ماسک.
— «سلام… ببخشید که مزاحم شدم.»
— «سلام… جون، درسته؟»
— «آره. ببین… صدات از دیوار میاد. داری آهنگ گوش میدی، درسته؟»
ات یککم خجالت کشید.
— «اوه… آره، ببخشید. خیلی بلند بود؟»
— «نه… یعنی… مشکلی نیست. اتفاقاً… آهنگ قشنگیه.» لحنش عجیب بود. انگار داشت خودش رو کنترل میکرد که نخنده.
ات چشماش رو تنگ کرد.
— «صبر کن… تو از کجا این آهنگو میشناسی؟ این آهنگ خیلی معروفه ولی معمولاً کسایی که گوش میدن، طرفدارای جدیان.»
جون (یونجون) شونه بالا انداخت.
— «شنیدم قبلاً… شاید از رادیو یا جایی.»
ات مشکوکتر شد.
— «آها… و عجیبه که عین آهنگ رو با لبخند گوش میدی… انگار خودت خوندیش.»
یونجون زیر ماسک، قهقهی بیصدا زد.
— «نه بابا… صدام به درد خوندن نمیخوره.»
ات شونهای بالا انداخت ولی ته دلش حس کرد این پسر یک چیزی رو قایم میکنه. مخصوصاً وقتی وسط حرف زدنش، از کنار درش صدای فلاش دوربین و جیغ چند دختر توی خیابون اومد. یونجون فوراً یک قدم عقب رفت و پشت دیوار پنهون شد.
— «وااای… تو رو شناختن؟» ات پرسید.
— «نه… فقط… نمیخوام کسی فکر کنه دارم بیرون میرم.»
ات خندید.
— «تو… مشکوکی. ولی باشه، رازت پیش من امانته.»
یونجون سرش رو پایین انداخت.
— «امیدوارم همینطور باشه.»
وقتی رفت، ات برای خودش یک فنجون قهوه ریخت و روی مبل نشست. زیر لب گفت:
— «این پسره… یا قاتل زنجیرهایه… یا یکی از اون آیدلهای معروف. و هر دو حالتش خطرناکه.»
ولی اون نمیدونست که جواب درست، گزینه دومه… و خیلی زود این راز فاش میشه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فیکشن
#فیک
#یونجون
#تی_اکس_تی
#فن_فیک
چند روز از دیدار اولشون گذشت. ات مشغول باز کردن آخرین جعبهها بود و بالاخره تونسته بود خونه رو شبیه خونه کنه، نه انبار. هرچند هنوز هم عادت داشت موقع کار، آهنگهای TXT رو بلند بلند پخش کنه.
اون روز هم درست وسط خوندن قسمت موردعلاقهش از یکی از آهنگها بود که صدای ضربهای به دیوار اومد. انگار کسی با چیزی به دیوار زده بود. ات با تعجب ایستاد. «همسایه بغلیه… یعنی اینقدر صدام بلنده؟»
چند دقیقه بعد، زنگ در خورد. ات رفت سمت در و وقتی باز کرد، دوباره همون پسر هودیپوش رو دید، این بار بدون جعبه کوکی ولی همچنان با ماسک.
— «سلام… ببخشید که مزاحم شدم.»
— «سلام… جون، درسته؟»
— «آره. ببین… صدات از دیوار میاد. داری آهنگ گوش میدی، درسته؟»
ات یککم خجالت کشید.
— «اوه… آره، ببخشید. خیلی بلند بود؟»
— «نه… یعنی… مشکلی نیست. اتفاقاً… آهنگ قشنگیه.» لحنش عجیب بود. انگار داشت خودش رو کنترل میکرد که نخنده.
ات چشماش رو تنگ کرد.
— «صبر کن… تو از کجا این آهنگو میشناسی؟ این آهنگ خیلی معروفه ولی معمولاً کسایی که گوش میدن، طرفدارای جدیان.»
جون (یونجون) شونه بالا انداخت.
— «شنیدم قبلاً… شاید از رادیو یا جایی.»
ات مشکوکتر شد.
— «آها… و عجیبه که عین آهنگ رو با لبخند گوش میدی… انگار خودت خوندیش.»
یونجون زیر ماسک، قهقهی بیصدا زد.
— «نه بابا… صدام به درد خوندن نمیخوره.»
ات شونهای بالا انداخت ولی ته دلش حس کرد این پسر یک چیزی رو قایم میکنه. مخصوصاً وقتی وسط حرف زدنش، از کنار درش صدای فلاش دوربین و جیغ چند دختر توی خیابون اومد. یونجون فوراً یک قدم عقب رفت و پشت دیوار پنهون شد.
— «وااای… تو رو شناختن؟» ات پرسید.
— «نه… فقط… نمیخوام کسی فکر کنه دارم بیرون میرم.»
ات خندید.
— «تو… مشکوکی. ولی باشه، رازت پیش من امانته.»
یونجون سرش رو پایین انداخت.
— «امیدوارم همینطور باشه.»
وقتی رفت، ات برای خودش یک فنجون قهوه ریخت و روی مبل نشست. زیر لب گفت:
— «این پسره… یا قاتل زنجیرهایه… یا یکی از اون آیدلهای معروف. و هر دو حالتش خطرناکه.»
ولی اون نمیدونست که جواب درست، گزینه دومه… و خیلی زود این راز فاش میشه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
#فیکشن
#فیک
#یونجون
#تی_اکس_تی
#فن_فیک
- ۲.۴k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط