۳۶
ا/ت: بازیگریم چطوره؟
یونگی: خودتو یومی برید اسم بنویسید
یومی: 😂
سونهو: بیا بچتو بگیر
یونگی: بده اسمشو گذاشتی یونا؟
ا/ت: اره
یونارو بغل کردم
یونگی: ا/ت
ا/ت: بله؟
یونگی: دارم خواب میبینم
سونهو: خودتو لوس نکن
یونگی: خوابه
سونهو: میبینی که خوابه بعد میپرسی
یومی: سونهو یونگی اومد ما بریم دیگه
سونهو: باشه بریم خدافظ
یونگی: خدافظ
ا/ت: یونگی
یونگی: جانم چیزی شده؟
ا/ت: ناراحتم
یونگی: چرا؟
ا/ت: دلم میخواست دیروز کنارم بودی
یونگی: چیکار کنم دیگه تو خوبی الان؟
ا/ت: اره خوبم
یونگی:یونا بزارم تو اتاقش میام
ا/ت: باشه
یونگی: اومدم ا/ت
ا/ت: جانم
یونگی: باورت میشه بچه دار شدیم
ا/ت: نه یونگی
یونگی: بله
ا/ت: میدونم خسته ای از راه اومدی ولی منم خیلی خستم
یونگی: خب استراحت کن نگران من نباش
ا/ت: میشه حواست به یونا باشه
یونگی: باشه من بیدارم تو بخواب
ا/ت:باشه
یونگی: چیزی خوردی؟
ا/ت: نه
یونگی: خب یه چیزی بخور بعد بخواب
ا/ت: نه میخوام بخوابم ساعت چنده
یونگی: ۱۰شب
ا/ت: فردا کار داری؟
یونگی: اره
ا/ت: پس برو بخواب خودم بیدارم
یونگی: نه نه تو بخواب من بیدارم خوابم نمیاد
ا/ت: باشه شب بخیر
یونگی: شب بخیر
فردا صبح
از خواب بیدار شدم
ا/ت: یونگی
یونگی: بیدار شدی؟
ا/ت: دیشب خوابیدی؟
یونگی: نه
ا/ت: خب بخواب
یونگی: باید برم کار دارم زنگ بزنم یه پرستار بیاد از یونا مراقبت کنه
ا/ت: نه خودم خوبم
یونگی: صبحونه گذاشتم بخور غذا هم دیشب درست کردم گرم کن بخور
ا/ت: غذا درست کردی؟
یونگی: اره دیشب درست کردم اجوما گفت نمیتونه بیاد
ا/ت: اینروزا بهش بگو نیاد من حوصله کسی ندارم
یونگی: باشه عزیزم خب حواست به یونا هست؟
ا/ت: اره
یونگی: خدافظ عزیزم
ا/ت: خدافظ
رفتم تو اتاق یونا
ا/ت: بیداری خوشگلم دیشب بابارو اذیت کردی؟
یونا: 😐
ا/ت: چرا اینجوری نگاه میکنی؟ بریم بیرون
یونا:😴
ا/ت: خوابت میاد فدات شم باشه قربونت بشم بخواب منم میرم صبحونمو میخورمو میام
سه سال بعد
یومی: خیلیخوب کردید اومدید دلم براتون تنگ شده بود
ا/ت: یونا چند روز بود میگفت خاله یومی خاله یومی
یومی: خالش قربونش بشه شب زنگ بزن یونگی هم بیاد
ا/ت: نه دیگه تاشب میریم
یونا: مامان گوشی میخوام
ا/ت: گفتی بهم بیایم پیش خاله یومی که گوشی نگاه کنی
یونا: اره
#فیک
#سناریو
یونگی: خودتو یومی برید اسم بنویسید
یومی: 😂
سونهو: بیا بچتو بگیر
یونگی: بده اسمشو گذاشتی یونا؟
ا/ت: اره
یونارو بغل کردم
یونگی: ا/ت
ا/ت: بله؟
یونگی: دارم خواب میبینم
سونهو: خودتو لوس نکن
یونگی: خوابه
سونهو: میبینی که خوابه بعد میپرسی
یومی: سونهو یونگی اومد ما بریم دیگه
سونهو: باشه بریم خدافظ
یونگی: خدافظ
ا/ت: یونگی
یونگی: جانم چیزی شده؟
ا/ت: ناراحتم
یونگی: چرا؟
ا/ت: دلم میخواست دیروز کنارم بودی
یونگی: چیکار کنم دیگه تو خوبی الان؟
ا/ت: اره خوبم
یونگی:یونا بزارم تو اتاقش میام
ا/ت: باشه
یونگی: اومدم ا/ت
ا/ت: جانم
یونگی: باورت میشه بچه دار شدیم
ا/ت: نه یونگی
یونگی: بله
ا/ت: میدونم خسته ای از راه اومدی ولی منم خیلی خستم
یونگی: خب استراحت کن نگران من نباش
ا/ت: میشه حواست به یونا باشه
یونگی: باشه من بیدارم تو بخواب
ا/ت:باشه
یونگی: چیزی خوردی؟
ا/ت: نه
یونگی: خب یه چیزی بخور بعد بخواب
ا/ت: نه میخوام بخوابم ساعت چنده
یونگی: ۱۰شب
ا/ت: فردا کار داری؟
یونگی: اره
ا/ت: پس برو بخواب خودم بیدارم
یونگی: نه نه تو بخواب من بیدارم خوابم نمیاد
ا/ت: باشه شب بخیر
یونگی: شب بخیر
فردا صبح
از خواب بیدار شدم
ا/ت: یونگی
یونگی: بیدار شدی؟
ا/ت: دیشب خوابیدی؟
یونگی: نه
ا/ت: خب بخواب
یونگی: باید برم کار دارم زنگ بزنم یه پرستار بیاد از یونا مراقبت کنه
ا/ت: نه خودم خوبم
یونگی: صبحونه گذاشتم بخور غذا هم دیشب درست کردم گرم کن بخور
ا/ت: غذا درست کردی؟
یونگی: اره دیشب درست کردم اجوما گفت نمیتونه بیاد
ا/ت: اینروزا بهش بگو نیاد من حوصله کسی ندارم
یونگی: باشه عزیزم خب حواست به یونا هست؟
ا/ت: اره
یونگی: خدافظ عزیزم
ا/ت: خدافظ
رفتم تو اتاق یونا
ا/ت: بیداری خوشگلم دیشب بابارو اذیت کردی؟
یونا: 😐
ا/ت: چرا اینجوری نگاه میکنی؟ بریم بیرون
یونا:😴
ا/ت: خوابت میاد فدات شم باشه قربونت بشم بخواب منم میرم صبحونمو میخورمو میام
سه سال بعد
یومی: خیلیخوب کردید اومدید دلم براتون تنگ شده بود
ا/ت: یونا چند روز بود میگفت خاله یومی خاله یومی
یومی: خالش قربونش بشه شب زنگ بزن یونگی هم بیاد
ا/ت: نه دیگه تاشب میریم
یونا: مامان گوشی میخوام
ا/ت: گفتی بهم بیایم پیش خاله یومی که گوشی نگاه کنی
یونا: اره
#فیک
#سناریو
- ۳۰.۵k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط