عشقپولی

#عشق_پولی
#part18

صبح ساعت ۱۰:۰۰ به وقت سئول

لباساشو زودی پوشید و به سمت طبقه پایین دویید به سمت در رفت جیان اماده شده بود لقمه ای تو دهن جیسونگ کرد و برای اروم کردن استرس جیسونگ سرسرکی اونو بغل کرد دمپاییشونو با کفش عوض کردن به سمت ماشین دوییدن جیان نشست پشت فرمون و با بیشارین سرعت گاز داد رسیدن دم در شرکت از ماشین پیاده شدن یکی از بادیگاردا اومد و ماشینشون رو داخل پارکینگ پارک کرد اون دوتا با ارامش کامل به سمت شرکت رفتن از منشیه شرکت اجازه ورود خواستن منشی از مینهو اجازه گرفت هردوشون به سمت طبقه بالا رفتن
جیان : حواست باشه سوتی ندی پسر اوکی ؟
جیسونگ : اوهوم اوکی حواسم هست
جیان : زود باش در بزن

تق تق *صدای در💔*

مینهو : بفرمایین

*رفتن داخل*

جیسونگ : سلام
مینهو : سلام ایشون ؟
جیسونگ : ایشون دوستمن جیان اوردمش تا باهم مشورت کنیم
مینهو : اوه خوشبختم منم مینهوم
جیان : منم خوشبختم
مینهو : پس ایشون نصف سهام شما رو برمیدارن ؟
جیان : نه اینطور نیست من فقط بیشتر کمکارو میکنم سهام نمیخوام
مینهو : اووو باشه
جیسونگ : خب جلسه ۳ نفرمون و شروع بکنیم ؟
مینهو : اوهوم حتما

بعد گذشت ساعت ها و امضا زدن کلی ورقه و نوشتن قوانین برای شراکت و توضیح دادن ساختار برنامه بالاخره این جلسه تموم شد
جیسونگ با خستگی گردنشو ماساژ میداد که مینهو گفت
بریم کافه تریاعه شرکت ؟غذاهاش خوشمزس ها
جیسونگ : حتما من که خیلی گشنمه
جیان : من قرار نهار دارم شما بخورین *پوزخند*
مینهو : پس خدافظ
جیسونگ : خدافظ
جیان رفت و مینهو جیسونگ و به سمت در خروجی رفتن سوار اسناسور شدن میخواستن دکمه رو بزنن که یه گروه کارمند وارد اسانسور شدن اسانسور کیپ کیپ بود و جیسونگ چسبیده بود به مینهو جیسونگ از خجالت قرمز شده بود و مینهو ریز ریز میخندید
هرکدوم از کارمندا توی طبقه های مختلف پیدا میشدن که این باعث میشد اون دوتا کلی تو اون وضعیت بمونن بعد از خالی شدن اسانسور مینهو خم شد و دکمه اسانسور و زد
مینهو : باید حصابی غذا بخوری
جیسونگ : من ؟
مینهو : اره دیگه
جیسونگ : چرا ؟
مینهو : یکم پیش با خجالتی کشیدی چند کیلو کم کردی *پوزخند*
جیسونگ : ها نه خیرم کی خجالت کشیده *اخم*
(اسانسور درش باز شد)
مینهو : اخم میکنی کیوت میشی *با پوزخند رفت بیرون*
جیسونگ : چیشد وایسا ببینم کی کیوته الان باهام لاس زدی ؟ *با اخم افتاد دنبال مینهو*
باهم به سمت کافه تریا رفتن نشستن و کلی غذا سفارش دادن تو کل مدتی که جیسونگ غذا میخورد مینهو زیر زیرکی نگاهش میکرد و ریز میخندید بعد از تموم شدن غذا و کلی اسرار واسه اینکه کی حصاب کنه جیسونگ قبول کرد که مینهو حصاب کنه بعد از حصاب کردن غذا ها با اسرار مینهو باهم به سمت ماشین مینهو رفتن و مینهو رسوندش خونه و خودشم رفت ...
دیدگاه ها (۳۴)

#عشق_پولی#part19ویو مینهو بعد از رسیدن به خونه لباسامو درآور...

#عشق_پولی#part20پاشدم کشو رو باز کردم یه شلوار بگ مشکی با رک...

#عشق_پولی#part17ویو داخل خونهبعد از اینکه مینهو جیسونگ و رسو...

#عشق_پولی#part۱۶دینگ دینگ *صدای در*هیسونگ : اهان مینهوهم اوم...

#عشق_پول#part22جیسونگ : خب ... مهم نیست ... من خوابم میاد *م...

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط