کاش پسر بودم

کاش پسر بودم 😞🖤

+تو اتاقم بودم سرمو گذاشتم رو زانوم و گریه کردم هم به خاطر درد بدنم همم به خاطر بدبختی هام
-هوف چقدر زندگی بدون پسرم و عشقم خسته کنندست حوصله سر رفت وایسا برم ببینم بول چیکار می‌کنه درسته برام مهم نیست اما خوب کنجکاوم ببینم چیکار می‌کنه رفتم در اتاقش دیدم در اتاقش نیمه بازه یواشکی از بای در بهش نگاه کردم دیدم داره مثل ابر بهار گریه می‌کنه درسته دوستش نداشتم اما هر کی یه بچه ی پنج سالرو توی این حالت می بد دلش میسوخت(هم یول هم تنها پنج سال شونه در اصل دو قلو هستن) رفتم تو اتاق آروم صداش کردم که یهو دیدم مثل کسی که جن دیده باشه سرشو اورد بالا و زود بلند شد و اشکاشو پاک کرد و رفت عقب آنقدر رفت و پاش به یه بالشت گیر کرد و محکم افتاد زمین
+بابا تروخدا تروخدا منو نزن
-هی هی چرا اینطوری می‌کنی باشه باشه نمیزنمت بیا ببینم سرت بدجوری خورد زمین بیا ببینم
+نه من چیزیم نیست(لکنت و ترس)
-چرا هست بیا نزدیک ببینم (عصبی و داد)
+ببخشید(رفت پیشش)
-بشین سرتو ببینم سرتو خم کن اوه اوه
+چی شده
-این این خونه
+اما من دیروزم از دستام خون اومد چیزیم نشد
-این فرق می‌کنه زود باش باید بریم بیمارستان
+اما من از دکتر میترسم
-یول با من بحث نکن