تهیونگ که دیگر از رفتار سرد و بیتفاوت مینجی به شدت خسته شده بود ...

..‌‌.


تهیونگ که دیگر از رفتار سرد و بی‌تفاوت مینجی به شدت خسته شده بود، نمی‌توانست بیشتر از این تحمل کند. قلبش هر لحظه بیشتر فشرده می‌شد و احساس می‌کرد که باید هرطور شده چیزی بگوید، چیزی که سال‌ها بود در دلش حبس کرده بود. در حالی که قدم‌هایش محکم‌تر از قبل می‌شد، دست مینجی را گرفت.

مینجی که هیچ‌وقت انتظار چنین حرکتی را نداشت، با تعجب و عصبانیت دستش را از دست تهیونگ بیرون کشید و با صداهایی که نشان از تقلا داشت، سعی کرد از دستش رها شود. "تهیونگ، هییی چیکار میکنی دستمممم! ....اهایییی میشنوی "

اما تهیونگ نمی‌توانست تحمل کند. گوش‌هایش پر از صدای قلبش بود که می‌زد و تمام چیزی که می‌خواست این بود که مینجی را به خود نزدیک‌تر کند، حتی اگر این نزدیک شدن به معنای روبه‌رو شدن با تمام زخمی باشد که در دل هر دو داشتند.

"تو باید بشنوی، مینجی!" تهیونگ با صدای محکم‌تر گفت و دستش را محکم‌تر گرفت. "اینقدر از من دور نشو، خواهش می‌کنم. من نمی‌خواهم اینطور باشیم. چرا باید اینقدر سرد باشی؟"

مینجی با چشمان پر از اشک به تهیونگ نگاه کرد. "چرا؟ چرا باید گرم بشم؟ بعد از همه چی؟ من نمی‌خوام دوباره همون اشتباهات تکرار بشه. من نمی‌خواهم دوباره... دوباره توی این دامی که تو گذاشتی، بیافتم."

تهیونگ که دلش می‌خواست در این لحظه همه چیز رو به زبان بیاورد، دست مینجی را بیشتر فشرد و بدون هیچ توضیحی، او را به سمت اتاق کشید. مینجی تقلا می‌کرد، اما تهیونگ همچنان گوش نمی‌داد. او تنها می‌خواست که چیزی از دلش بیرون بریزد، حرف‌هایی که سال‌ها در دلش سنگینی کرده بود.

وقتی به اتاق رسیدند، تهیونگ در را بست و در برابر مینجی ایستاد. تمام دنیا برای او متوقف شده بود. هر دو نفس‌های سنگینی می‌کشیدند و در سکوت نگاه می‌کردند، مثل دو نفر که سال‌ها از هم دور بودند و حالا در یک نقطه ایستاده بودند که هیچ کدام نمی‌دانستند باید چطور ادامه دهند.

ادامه دارد...!؟
دیدگاه ها (۰)

...تهیونگ نمی‌توانست خودش را کنترل کند. احساس می‌کرد که چیزی...

...مینجی که متوجه اشتباهش شد، بلافاصله لب‌هایش را به هم فشرد...

...خانواده‌ها برای نرم کردن رفتار سرد تهیونگ و مینجی، تلاش م...

...هر دو خیلی تحمل کردند؛ هیچ‌کدوم حاضر نبودند اول قدم بردار...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۳۰مین جی اشک هایش را آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط