فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۱۱۸
[ویو هارین]
از وقتی برگشتم عمارت
دارم صورت اخمو کیم تحمل می کنم
یهو با کوبیدن دستش به میز عربده زد
تهیونگ: اون جئون عوضی فکر کرده کیه....هویت نامشخص
خیلی آروم گفتم
هارین: این پول که از دست رفت که اصلأ چیزی خاصی نبود
با داد گفت
تهیونگ: پول نمی گم....اون تونسته ما رو گول بزنه تا پای قرار داد بیار بعد پس بزنه...
و ادامه داد
تهیونگ: این پولی که از دست رفت فقط ۱ درصد از دارایی هم نبود
چیزی نگفتم
فقط ساکت نگاهش کردم
اونم غر غر می کرد
تهیونگ: راستی فردا شب مهمونی باید بیای
بی حوصله جواب دادم
هارین: باشه...من دیگه میرم
بلند شدم و به سمت اتاق خودم رفتم
چند وقت عین آدم نخوابیدم
خودم رو تخت دراز کردم
اههه دیگه نمی کشم....دلم برای عطر تلخش هم تنگ شده
برای غر غر کردنش...برای عصبی بودنش....خنده هاش
ولی اون من نخواست
اینقدر غرق فکر بودم که خوابم برد
--------------·-----------·----------·------------
با بی حالی بلند شدم
ساعت ۸ شب بود
حاضر شدم
و به سمت طبقه پایین رفتم کیم نشسته بود
آروم رفتم نشستم
کل صحبت ما درباره کار بود
بعد از چند مین شام خوردن تموم شد
کیم به سمت اتاق کارش رفت
منم تو اتاق روی تخت ولو شدم
پارت ۱۱۸
[ویو هارین]
از وقتی برگشتم عمارت
دارم صورت اخمو کیم تحمل می کنم
یهو با کوبیدن دستش به میز عربده زد
تهیونگ: اون جئون عوضی فکر کرده کیه....هویت نامشخص
خیلی آروم گفتم
هارین: این پول که از دست رفت که اصلأ چیزی خاصی نبود
با داد گفت
تهیونگ: پول نمی گم....اون تونسته ما رو گول بزنه تا پای قرار داد بیار بعد پس بزنه...
و ادامه داد
تهیونگ: این پولی که از دست رفت فقط ۱ درصد از دارایی هم نبود
چیزی نگفتم
فقط ساکت نگاهش کردم
اونم غر غر می کرد
تهیونگ: راستی فردا شب مهمونی باید بیای
بی حوصله جواب دادم
هارین: باشه...من دیگه میرم
بلند شدم و به سمت اتاق خودم رفتم
چند وقت عین آدم نخوابیدم
خودم رو تخت دراز کردم
اههه دیگه نمی کشم....دلم برای عطر تلخش هم تنگ شده
برای غر غر کردنش...برای عصبی بودنش....خنده هاش
ولی اون من نخواست
اینقدر غرق فکر بودم که خوابم برد
--------------·-----------·----------·------------
با بی حالی بلند شدم
ساعت ۸ شب بود
حاضر شدم
و به سمت طبقه پایین رفتم کیم نشسته بود
آروم رفتم نشستم
کل صحبت ما درباره کار بود
بعد از چند مین شام خوردن تموم شد
کیم به سمت اتاق کارش رفت
منم تو اتاق روی تخت ولو شدم
- ۹.۴k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط