هت وارث
هـ؋ـت وارث🍷
Part2۸
سرم رو دوباره سمتش برگردونم و گفتم:
تهیونگ: ا/ت این چند وقت مجبوریم بریم خارج .تو پیش آریا میمونی .پسر خوبه ،نگران نباش کسی نیست که بخواد بهت آسیب بزنه ...
نگاهش رو از چشمام دزدید و به آریا انداخت .
تهیونگ: این چند وقت دقیقا نمیدونم قراره چقدر طول بکشه ...یه هفته !یه ماه!ولی زود برمیگردیم پیشت .بعضی وقتا کوک رو میفرستم بهت سر بزنه .
سری تکون داد و لبخند ملیحی زد .
خدای من این دختر چقدر زیبا بود ،چشماش !صداش!لباش !صورتش !...انگار فرشته بود ...
محوی زیبای اون چشمای کشیده اش بودم و اون لبخندی که بر روی لب هاش بود جور ی که صدای آریا رو نمیشنیدم ...با دستی که روی شونم قرار گرفت به خودم اومدم .آریا بود با نگاه سوالی بالا سرم ایستاده بود !
با لحن سرد و صدای جدی گفت:
آریا:چیه کیم؟ میترسی بلایی سر دخترت بیارم که اینقدر تو فکری؟
نیشخندی رو لباش اومد که گفتم:
تهیونگ: جرعتش رو نداری بلایی سرش بیاری !
آریا:نوچ !اشتباه نکن ؛من فقط به رفیقم پایبندم ...
با اینکه شیطون به نظر میومد ولی نبود .
تهیونگ: ا/ت دنبالم بیا باهات کار دارم .آجوما کمک آریا کنید که اتاقش رو پیدا کنه .
"ویو ا/ت "
با پدر وارد اتاق کارش شدم .سمت میزش رفت و دوتا جعبه جلو روم گرفت .سرم رو بالا آوردم و آروم گفتم:
ا/ت :اینا چین؟
نگاهش رو به جعبه ها دوخت و گفت:
تهیونگ: گوشی و اسلحه برای محافظت از خودت ...
ادامه دارد
بچه هاااااااا مدرسه ها اگه تعطیل شد پارت میزارم .فعلا برم درس بخونم .ماچ به همتون🎀✨️
Part2۸
سرم رو دوباره سمتش برگردونم و گفتم:
تهیونگ: ا/ت این چند وقت مجبوریم بریم خارج .تو پیش آریا میمونی .پسر خوبه ،نگران نباش کسی نیست که بخواد بهت آسیب بزنه ...
نگاهش رو از چشمام دزدید و به آریا انداخت .
تهیونگ: این چند وقت دقیقا نمیدونم قراره چقدر طول بکشه ...یه هفته !یه ماه!ولی زود برمیگردیم پیشت .بعضی وقتا کوک رو میفرستم بهت سر بزنه .
سری تکون داد و لبخند ملیحی زد .
خدای من این دختر چقدر زیبا بود ،چشماش !صداش!لباش !صورتش !...انگار فرشته بود ...
محوی زیبای اون چشمای کشیده اش بودم و اون لبخندی که بر روی لب هاش بود جور ی که صدای آریا رو نمیشنیدم ...با دستی که روی شونم قرار گرفت به خودم اومدم .آریا بود با نگاه سوالی بالا سرم ایستاده بود !
با لحن سرد و صدای جدی گفت:
آریا:چیه کیم؟ میترسی بلایی سر دخترت بیارم که اینقدر تو فکری؟
نیشخندی رو لباش اومد که گفتم:
تهیونگ: جرعتش رو نداری بلایی سرش بیاری !
آریا:نوچ !اشتباه نکن ؛من فقط به رفیقم پایبندم ...
با اینکه شیطون به نظر میومد ولی نبود .
تهیونگ: ا/ت دنبالم بیا باهات کار دارم .آجوما کمک آریا کنید که اتاقش رو پیدا کنه .
"ویو ا/ت "
با پدر وارد اتاق کارش شدم .سمت میزش رفت و دوتا جعبه جلو روم گرفت .سرم رو بالا آوردم و آروم گفتم:
ا/ت :اینا چین؟
نگاهش رو به جعبه ها دوخت و گفت:
تهیونگ: گوشی و اسلحه برای محافظت از خودت ...
ادامه دارد
بچه هاااااااا مدرسه ها اگه تعطیل شد پارت میزارم .فعلا برم درس بخونم .ماچ به همتون🎀✨️
- ۵.۷k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط