part 14
جولیا = خدایا تو چرا انقدر کیوتی ....باشه // و دوباره کیس //
از سالن خارج شدن تو ماشین ...
جولیا = یعنی تو واقعا نتونستی خودتو کنترل کنی خودتم فیلمونگااه میکردی میزاشتی منم میدیدم
فیلیکس = این چه فیلمبود انتخاب کرده بودی
جولیا= بلیط رو خودت خریدی و فیلم هم خودت انتخاب کردی
فیلیکس = انقدر جذاب و هاتی که عقل تو کله ادم نمیزاری
جولیا = خودتو مسخره کن.....
فیلیکس = باور کن مسخره نکردم ...راست میگم
ویو خونه وقتی رسیدن =
ویو خودم =
وقتی رسیدن خونه و در رو باز کردن با صحنه ای که مواجح شدن که انتظارشو نداشتن ...مامان بابا ها خونه بودن و رو کاناپه دراز کشیده بودن ..
جولیا = اخی چقدر قشنگ خوابیدن حتما خیلی خستن کمکم کن وسایلارو بزاریم سر جاش و شام درست کنیم ....برو لینو رو صدا
کن بیاد کمک
فیلیکس رفت اتاق لینو... دید نیست و یه نامه بغل تخت دید اونو برد برا جولیا
فیلیکس = جولی این نامه رو ببین //نوشته بود = جولی پدر و مادر شما از مسافرت برگشتن پس بنابراین تصمیم گرفتم دیگه
مضاحمتون نشم و بدون اینکه مامان و باباتون بفهمن از اینجا برم میبینمتون....... بای //
جولیا = اوهوم عیب نداره .. فیلیکس به مامان و بابا در مورد رابطمون هیچ صحبتی نمیکنیم .اوکی
فیلیکس = باشه // با هم وسایل پدر و مادرشون رو جمع کردن و غذا درست کردن // // چند مین بعد //
لیا = دختر خوشگلم...
جولیا = مامان .. دلم برات تنگ شده بود // بغل محکم //
جونگین = مثل اینکه یکی مارو یادش رفته // خنده //
جولیا =بابااا مگه میشه تورو یادم بره // اونم بغل میکنه و فیلیکس با خنده نگاهشون میکنه که یکی از پشت چشمای فیلیکس رومیبنده
فیلیکس بر میگرده میبینه رزیه //
فیلیکس = مامان // بغل محکم ....یهو یکی جفتشونم محکم باهم بغل میکنه اون کسی نیست جز هیونجین //
از سالن خارج شدن تو ماشین ...
جولیا = یعنی تو واقعا نتونستی خودتو کنترل کنی خودتم فیلمونگااه میکردی میزاشتی منم میدیدم
فیلیکس = این چه فیلمبود انتخاب کرده بودی
جولیا= بلیط رو خودت خریدی و فیلم هم خودت انتخاب کردی
فیلیکس = انقدر جذاب و هاتی که عقل تو کله ادم نمیزاری
جولیا = خودتو مسخره کن.....
فیلیکس = باور کن مسخره نکردم ...راست میگم
ویو خونه وقتی رسیدن =
ویو خودم =
وقتی رسیدن خونه و در رو باز کردن با صحنه ای که مواجح شدن که انتظارشو نداشتن ...مامان بابا ها خونه بودن و رو کاناپه دراز کشیده بودن ..
جولیا = اخی چقدر قشنگ خوابیدن حتما خیلی خستن کمکم کن وسایلارو بزاریم سر جاش و شام درست کنیم ....برو لینو رو صدا
کن بیاد کمک
فیلیکس رفت اتاق لینو... دید نیست و یه نامه بغل تخت دید اونو برد برا جولیا
فیلیکس = جولی این نامه رو ببین //نوشته بود = جولی پدر و مادر شما از مسافرت برگشتن پس بنابراین تصمیم گرفتم دیگه
مضاحمتون نشم و بدون اینکه مامان و باباتون بفهمن از اینجا برم میبینمتون....... بای //
جولیا = اوهوم عیب نداره .. فیلیکس به مامان و بابا در مورد رابطمون هیچ صحبتی نمیکنیم .اوکی
فیلیکس = باشه // با هم وسایل پدر و مادرشون رو جمع کردن و غذا درست کردن // // چند مین بعد //
لیا = دختر خوشگلم...
جولیا = مامان .. دلم برات تنگ شده بود // بغل محکم //
جونگین = مثل اینکه یکی مارو یادش رفته // خنده //
جولیا =بابااا مگه میشه تورو یادم بره // اونم بغل میکنه و فیلیکس با خنده نگاهشون میکنه که یکی از پشت چشمای فیلیکس رومیبنده
فیلیکس بر میگرده میبینه رزیه //
فیلیکس = مامان // بغل محکم ....یهو یکی جفتشونم محکم باهم بغل میکنه اون کسی نیست جز هیونجین //
- ۷.۰k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط