ویو کوک
ویو کوک
دست ات رو گرفتم و بردم خوابوندمش روی مبل
ات: چیکار میکنی
کوک: میخوام دلتو بمالم
ات: احتیاجی نیست
کوک: انقدر لجبازی نکن
کوک میره قرص و یه لیوان اب میاره و میده به ات و ات هم قرص رو میخوره و کوک شروع میکنه به ماساژ دادن دل ات
کوک: ببخشید
ات:...
کوک: میدونم حق با تو بود نباید انقدر دیر از سرکار برمیگشتم
کوک: ببخشید منو میبخشی قشنگم
ات: اوففف خوب باشه
کوک: مرسی گل زیبا ی من
ات: باش...
حرف ات با قرار گرفتن لبای کوک روی لباش نصفه موند و اون دو نه وحشیانه و بلکه عاشقانه همدیگرو میبوسیدن
۲سال از اون جریان میگذره والان اون دو با یه پسر بچه شاد و خرم زندگی میکننننن
پایان
چطور بود؟ میدونم افتضاح بود دیگه به بزرگی خودتون ببخشید♥
نظرتونو بگید
دست ات رو گرفتم و بردم خوابوندمش روی مبل
ات: چیکار میکنی
کوک: میخوام دلتو بمالم
ات: احتیاجی نیست
کوک: انقدر لجبازی نکن
کوک میره قرص و یه لیوان اب میاره و میده به ات و ات هم قرص رو میخوره و کوک شروع میکنه به ماساژ دادن دل ات
کوک: ببخشید
ات:...
کوک: میدونم حق با تو بود نباید انقدر دیر از سرکار برمیگشتم
کوک: ببخشید منو میبخشی قشنگم
ات: اوففف خوب باشه
کوک: مرسی گل زیبا ی من
ات: باش...
حرف ات با قرار گرفتن لبای کوک روی لباش نصفه موند و اون دو نه وحشیانه و بلکه عاشقانه همدیگرو میبوسیدن
۲سال از اون جریان میگذره والان اون دو با یه پسر بچه شاد و خرم زندگی میکننننن
پایان
چطور بود؟ میدونم افتضاح بود دیگه به بزرگی خودتون ببخشید♥
نظرتونو بگید
- ۵.۵k
- ۰۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط