در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم

در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم.
به پشت سرم نگاه کردم،
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم
دو ردپا بود
و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم
جای یک ردپا بود.
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم؛
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم!....
.
.
.

.
.
🌹 ممنون میشم نثار محمد و ال محمد بفرستید 🌹
دیدگاه ها (۳)

🔸 #تلنگـــــر گاهے میرےیه جا مهمونے،دیدے غذا ڪم میاد !صاحب خ...

#به_نام_خدای_ارباب_حسینآقای خوبی ها!!! کربلا را چگونه ساختی ...

‍ زیبایی "چادر مشکی ام" را ترجیح می دهمبر همه ی برندهای دنیا...

اینم یک انرژی مثبت از مولاناامشب غم دیروز و پریروز و فلان سا...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

رمان جیمین ( سایه عشق پارت ۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط