پارت
پارت ۷۸
میتونم صحبت کنم چیزی شده؟ یا میخوای اصرار
کنی !
جین ری خندید خودتو دست بالا گرفتی دکتر دو ! میخواستم بپرسم کی برای کشیدن بخیه های رئیس
می آی ؟
تهیونگ هوفی میکشید اینطوری نبود که یادش نباشه فقط هر وقت یادش می اومد دلش میخواست سرش رو بكوبونه توی در کی اینقدر ترسو شده بود یادش نبود ؟
آخر هفته می.آم داروهاشو میخوره ؟
آره به زورا
_خوبه
چند لحظه مکث بود و جین ری
گفت
: هنوز نظرت عوض
نشده ؟
مگه شغل شما عوض شده؟
با حرص
گفت
و جین ری پوزخند زد: بهرحال همین
الآنشم جون یه خلافکار رو نجات دادی. دستت آلوده شده
از قبل !
تهیونگ دندونهاشو روی هم فشار داد باشه اصلا حرفت .درست ولی جلوی ضرر رو از هرجا
باشه اصلا حرفت درست ولی جلوی ضرر رو از هرجا
بگیری منفعته مگه نه ؟
واقعا آدم رو اعصابی هستی دکتر.
تهیونگ خندید و جینری قطع کرد . قرار نبود نظرش عوض شه ... سومین براش با ارزش بود ولی ایدئولوژیش با ارزش تر بود. جون آدمها با ارزشتر .
چشم بند رو با بی حوصلگی برداشت و وارد شد. واقعا ازین کارهاشون بدش می.اومد هنوز بهش اعتماد نداشتند و میخواستند پزشک مخصوص ملکه (!) بکننش ؟
دیگه خبری از افرادش .نبود فقط جین ری به استقبالش اومد و به سمت اتاق هدایتش کرد. در زد و با اجازه ی سایمون وارد شدند .تهیونگ هنوز هم نمیتونست با اون دختر روبرو شه . انگار سومین برگشته بود تا بی عرضه بودنش رو مجددا بكوبه توی صورتش .
دختر جوان به مبل راحتی تکیه داده بود و داشت کتاب میخوند با ورودشون نیم نگاهی انداخت و کتابش رو بست . دستش رو روی زخمش گذاشت و به آهستگی پاشو روی پای دیگرش انداخت دست به سینه پزشک جوان رو
نگاه کرد و تهیونگ بود که سلام کرد
میتونم صحبت کنم چیزی شده؟ یا میخوای اصرار
کنی !
جین ری خندید خودتو دست بالا گرفتی دکتر دو ! میخواستم بپرسم کی برای کشیدن بخیه های رئیس
می آی ؟
تهیونگ هوفی میکشید اینطوری نبود که یادش نباشه فقط هر وقت یادش می اومد دلش میخواست سرش رو بكوبونه توی در کی اینقدر ترسو شده بود یادش نبود ؟
آخر هفته می.آم داروهاشو میخوره ؟
آره به زورا
_خوبه
چند لحظه مکث بود و جین ری
گفت
: هنوز نظرت عوض
نشده ؟
مگه شغل شما عوض شده؟
با حرص
گفت
و جین ری پوزخند زد: بهرحال همین
الآنشم جون یه خلافکار رو نجات دادی. دستت آلوده شده
از قبل !
تهیونگ دندونهاشو روی هم فشار داد باشه اصلا حرفت .درست ولی جلوی ضرر رو از هرجا
باشه اصلا حرفت درست ولی جلوی ضرر رو از هرجا
بگیری منفعته مگه نه ؟
واقعا آدم رو اعصابی هستی دکتر.
تهیونگ خندید و جینری قطع کرد . قرار نبود نظرش عوض شه ... سومین براش با ارزش بود ولی ایدئولوژیش با ارزش تر بود. جون آدمها با ارزشتر .
چشم بند رو با بی حوصلگی برداشت و وارد شد. واقعا ازین کارهاشون بدش می.اومد هنوز بهش اعتماد نداشتند و میخواستند پزشک مخصوص ملکه (!) بکننش ؟
دیگه خبری از افرادش .نبود فقط جین ری به استقبالش اومد و به سمت اتاق هدایتش کرد. در زد و با اجازه ی سایمون وارد شدند .تهیونگ هنوز هم نمیتونست با اون دختر روبرو شه . انگار سومین برگشته بود تا بی عرضه بودنش رو مجددا بكوبه توی صورتش .
دختر جوان به مبل راحتی تکیه داده بود و داشت کتاب میخوند با ورودشون نیم نگاهی انداخت و کتابش رو بست . دستش رو روی زخمش گذاشت و به آهستگی پاشو روی پای دیگرش انداخت دست به سینه پزشک جوان رو
نگاه کرد و تهیونگ بود که سلام کرد
- ۴.۱k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط