عشق لجباز

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀
#part_38

#رها
خودشو بهم نزدیک‌تر کرد که جیغ فرا بنفشی کشیدم و خودم و از زیر دستش کشیدم بیرون.
دستگیره‌ی درو پایین کشیدم و زبونم‌و بهش نشون دادم و گفتم:
-دیدی طاها خان، بالاخره کار خودم‌و کردم و تو هم نتونستی هیج‌کار کنی.
و بعد بلند زدم زیر خنده.
سریع از پله های مارپیچ پایین رفتم.
نگاهی به خودم توی آینه انداختم.
واو چه جیگری شده‌م من
بوسی توی آینه برای خودم فرستادم و به جمع بقیه‌ی پیوستم.
طاها مطمئن بودم الآن گوجه شده بود و مثل اژدها دود از کله‌ش بیرون می‌زد.
فریال همراه شکیب اومد پایین.
نگاه تحسین آمیزی بهش انداختم.
او مای خدا، چه جیگر شده این دختر، شکیب باید حواسش بهش باشه،
چون حتما چشم‌های زیادی روشه.
جانم؟ شاعرم شده‌م رفت که!
شونه‌ای بالا انداختم و با بچه‌ها مشغول گپ و گفت شدم.
همین‌طور در حال حرف زدن بودیم که با ورود....

ادامه دارد ... •📕♥️•


#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
دیدگاه ها (۲)

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_39#رهاداشتم با بچه ها گپ میزدم و منتظر...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_40#طاهااز حرفی ک رها زد خوشحال شدم و ب...

🎀💕•عشق لجباز•💕🎀#part_37#فریالشکیب دستشو برد پایین تر🔥فریال:ن...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_36#فریالرفتیم داخل و شکیب که تو اون وض...

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت یازدهم) (ا/ت)شب شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط