نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم

نمی‌دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم
چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم
من آن‌قدر به تنهایی خود عادت کرده‌ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می‌کنم
تا دور هستم دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می‌شوم می‌بینم اصلاً استعدادش را ندارم...


پ.ن:این یکی از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستانه
وقتی خوندمش خودمو دیدم تو تک تک کلمه هاش☺
#فکرایدرهمبرهم
دیدگاه ها (۱)

حال ما حال خوبی نیستتو این شبا هرکجا که هستین لحظه شکستن دلت...

به حق تمام آن الغوث الغوث هایی که به حبه های قند،گره های روس...

یه دوره ای از زندگیم بودکلی وسیله داشتماز چیزای خیلی خیلی کو...

خشمگین،تهی،تنها،فریب‌خورده.ما موزه‌های وحشتیم.👤 چارلز بوکوف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط