برای دیدزدن دستان مردانه ات تا آن سر کتابخانه آمدم

برای دیدزدنِ دستانِ مردانه ات تا آن سر کتابخانه آمدم
کت آویزانت را یواشکی بوئیدم
شال گردنِ ظریفت را بوسیدم و انتهای آن عطرم را چکاندم
و در نهایت آخرین دکمه ی کتت را شُل کردم
تا روی سنگفرش خیابان های مسیر رفت و آمدت با اشتیاق پیدایش کنم و به سینه ام سنجاق کنم.

#اسمافرشی
دیدگاه ها (۰)

دلم به صدمهر بودنت خوش استکاش" مهر"پاییزمان پایان نگیرد.بین ...

هر صبح چاک پیرهنی تازه می‌کندیارب به دست ‌کیست ‌گریبان آفتاب...

عشق کم استمن تو را برای هر چه که از عشق بهتر استدوست خواهم د...

آبان هم رسید ...با کوله باری پر از باد و باران و برگ هایِ نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط