غصه را

غصـــه را . . .

در پــرده‌یِ لبخنــد . . .

پنهــان کــرده ام ............
دیدگاه ها (۱)

در سینه ام سرمایی از زمستانی ناشناخته رخنه کرده استمن فردای ...

چنین سکوت فرا گرفته جهانم گر سایه ام نبودیقین میداشتمکه وجود...

آهِ من دیشببه تنگ آمد دوید از سینه امداشت می آمد بسوزاند تو ...

تلاشِ زیادی کردم تا همه چیز روی یک خط صاف پیش برود ، بدون هی...

اصــلا چــه فــلــســفــه ایــســت کــهدســت تــو بــایــد پ...

وای ی ی ی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط