اعتماد نکن

"اعتماد نکن!"
Part 6
نامجون: اوه..خب امیدوارم این دفعه موفق بشی!
سوک‌هی: ممنون...خب بهتره از همین الان شروع کنم؛ نباید دیر بشه!
نامجون: عالیه! خب..این شماره‌ی منه..*یه برگه میده به سوک‌هی*...هروقت که کاری داشتی به این شماره زنگ بزن..من دیگه میرم
فعلا!
سوک‌هی: اوهوم باشه..خدانگهدار!
.
بعد از ملاقات با سوک‌هی، به خونه برگشتم..
بهتره این موضوع رو با ا.ت درمیون بزارم..
به ا.ت زنگ زدم و بعد از چند ثانیه جواب
داد..
ا.ت: الو؟؟
نامجون: عا..سلام ا.ت خوبی؟
ا.ت: او..سلام نامجونا خوبم مرسی تو خوبی؟
چیزی شده؟؟!
نامجون: آره خوبم..خب راستش من میخواستم اول فایلای جونگ‌کوک رو هک کنم...ولی خب خیلی سخت بود و به خاطر
همین یه هکر حرفه ای پیدا کردم...از الان
داره کارو شروع میکنه..خواستم بهت بگم که
در جریان باشی! خودت چیزی ازش پیدا کردی؟
توی دفتر کارش و جاهای دیگه؟؟!
ا.ت: خب..خیلی عالیه ! راستش من چیزی
دستگیرم نشد..و بیخیال شدم..
نامجون: عااع! نه ا.ت نباید تسلیم بشی! باید
ببینی جونگ‌کوک چیو ازت مخفی میکنه!
ببین...اصلا تو کاری انجام نده خب؟! همرو خودم انجام میدم...نمیخوام برای تو دردسر
بشه!
ا.ت: *نفس عمیق میکشه* باشه...هرجور خودت راحتی..ولی..لطفا مواظب خودت باش!
باشه؟! موفق باشیی
نامجون: حتما! مرسیی...فعلا
-پایان مکالمه-
.
.
•چند روز بعد..•
"ویو نامجون"
ساعت ۹ صبح بود..درحالی که داشتم صبحونمو میخوردم ، گوشیم زنگ خورد..
سوک‌هی بود..جواب دادم:
نامجون: اوه سلام سوک‌هی چطوری؟
سوک‌هی: سلام نامجونا..خوبم..راستش میخواستم یه چیزیو بهت بگم..
نامجون: چی شده؟؟!
سوک‌هی: یه اتفاقی افتاده....
دیدگاه ها (۰)

"اعتماد نکن!"Part 7سوک‌هی: خب...من تونستم فایلای جونگ کوک رو...

"اعتماد نکن!"Part 8نامجون با کلافگی به صفحه مانیتور نگاه میک...

همیشه به یادتون میمونیم!#نفر_بعدی_در_کار_نیست #مون_بین #سولی...

"اعتماد نکن!"Part 5•چند روز بعد•《راوی》چند روزی بود که جونگ ک...

لیسا : بیاین بخورین من سیرم_منم گرسنه نیستم چرا؟_همینجوری چ...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط