رمان رز زخمی

رمان رز زخمی🍷🔪
پارت ۱۷

دیانا: ببخشید بهت حال دادم بعد تو اینجوری میگی. کی میشه من از دستت راحت بشم.
ارسلان: شما ببخشید از دست من میخوای راحتشی دیگه. وایسا. یعنی فقط وایسا بریم خونه دارم برات.
دیانا: بدار برام احمق.
ارسلان: چقدر پر رویی بیا دیگه یک بارکی بزن تو گوش من الدنگ.
دیانا: خودتیییییییییییی.
پرستار: چه خبره اینجا. آقا بیابرو بیرون بدو.
ارسلان: باشع.
از اتاق اومدم بیرون رفتم کارای مرخصی رو انجام دادم ۲ساعت گذشت با دیانا سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت خونه.

۵مین بعد:

رسیدیم خونه دیانا رفت توی اتاقش لباساش رو عوض کرد.
#دیانا
لباسام رو عوض کردم رفتم خوابیدم.

صبح:
از خواب ییدارشدم رفتن بیرون از اتاق.
ارسلان: خونه رو تمیز کن ناهارم بزار تا من بیام.
دیانا: خدمتکارا کجان؟
ارسلان: همه ی خدمتکارا رو اخراج کردم از امیروز کارای خونه به احته ی تو و یک خانم پیرزن به اسم بی بی جون هست.
دیانا: باشه.
خدایااااا. چرا انقدر بدجنسه این آدم. از فکر کردن دست کشیدم.
جارو برقی رو آوردم و کل خونه رو جارو کشیدم گرد گیری کردم ناهار درست کردم خونه رو مرتب کردم. و غذا درست کردم...
داشتم از خستگی میمردم که یهو دیدم صدای در اومد رفتم دم آیفن که.........

دخترتون امتحان دومش رو هم بدون غلط داده. ۲پارت گذاشته.
یه حمایت بهم نمیرسه؟ 🥲🥹
دیدگاه ها (۱۲)

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۱۹دیدم یه مرد غریبه هست؛ اما من که نمیتون...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۲۰دیانا:میفهمی چی میگیمرده:من میفهمم تو ن...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت۱۶دکتر: رابطه ی بسیار خشنی داشتید. ایشون س...

بچه ها میخواهم یک بیوگرافی بدم بهتون: اسم: فاطیماسن: ۱۲کلاس:...

رمان بغلی من پارت ۶۸ارسلان: جواب پیامشو دادم میخوای بری خون...

رمان بغلی من پارت۷۲ارسلان: ببرمت دکتر برات آمپول بنویسه دیان...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط