سرنوشت

"سرنوشت "
p,40
.
.
ویو کوک *
.
با ا/ت رفتیم و کلی اب بازی کردیم ( ادمین گشاد )
.
ساعت ۱ و نیم ظهر *
.
دیگه کم کم داشت هوا گرم میشد برای همین به سمت رستوران کنار ساحل رفتیم .. بعد از سفارش غذا منتظر موندیم و شروع کردیم به حرف زدم ..
.
هلن : وایی چقدر خوش گذشتت ... تو این چند ماه که فشار رومون بود اصلا وقت نکردیم حتی از خونه بیاین بیرون ...مرسی بچه هاا( لبخند )
.
ا/ت : منمم این چند وقت کوک خیلییی درگیر بانده و خیلی کم پیش میاد بریم بیرون و مث امروز خوش بگذرهههه..
.
جولیا : وای دخترا چقد با شما ها خوش میگذرهههه .. ( خنده )
.
جیمین : آره دیگه فقط با دخترا خوش میگذره ( خنده گوگولی )
.
جولیا : باشه آقای حسوددد
.
بعد از کلی گپ زدم غذا هارو اوردن و همه شروع کردیم به خوردن ( غدا منحرفا 😂☝️)
.
۳۰ مین بعد ...
.
چون هوا خیلی گرم شده بود تصمیم گرفتیم وسایلامونو جمع کنیم بریم خونه ... جونگ سو پیله کرده بود که ا/ت بره پشت پیش هلن و اون بشینه و جیهوپم بیاد جلو ...
.
(مکالمه ی بین جیهوپ و کوک )
.
کوک : به پسرت بگو این قد به پرنسسم نچسبههه
.
جیهوپ : واییی ( خنده)
.
هلن : چیزی شده ؟
.
جیهوپ : نه نه نه ( جر میخوره )
.
جونگ کوک : چته توله جدیممم
.
چیهوپ : باشه باشه ( خنده اروم ) ببین اون فقط ۵ سالشه نیاز به حسودی نیسسس
.
کوک : باید یاد آوری کنم که اقا قبل از ازدواجشون به الکس ( سگ هلن ) که فقط ی سگ بود حسودی میکردن ؟؟
.
جیهوپ : 😑
.
.
.
.
جیلیلیلی پارت جدیددد 🚶‍♀️🎀
دیدگاه ها (۰)

بچه ها واقعا ببخشید این چند روز خیلی سرم شلوغه برنامه امتحان...

برگه ای مشاهده میکنینننن عامل بد بختی منهههههههههههههههههههه...

"سرنوشت "p,32..ویو بعد از شام ا/ت *.بعد از شام جیمین با ماشی...

"سرنوشت "p,31...خنده ی ارومی کردم .... ۵ مین بعد غذا ها رو آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط